
یادداشتی بر فیلم کوتاه« سينما، نمايشگاه مجهول و داستان ما»
بازی با تخیل مخاطب
هنروتجربه:بسته فیلم های کوتاه در حال اکران در هنروتجربه با نام «یلدای کوتاه» شامل پنج فیلم است.روزنامه اعتماد درباره یکی از این فیلم ها با نام «سینما، نمایشگاه مجهول و داستان ما» به کارگردانی حمید یوسفی یادداشتی منتشر کرده که در ادامه می خوانید.
«عکس یا نقاشی این امکان را فراهم میآورد که واقعیت و تخیل در یکدیگر ادغام شوند. به نوعی عکس یا نقاشی ذات تخیل را آشکار میکند. تخیل جوهره خود را از واقعیت میگیرد، آنچه در واقعیت وجود دارد در تخیل به اشکال گوناگون چیده میشوند و دلالت بر یک غیرواقعیت میکنند، از همین روزنه میتوان بحث تقابل دوگانه واقعیت-تخیل را به چالش کشید و مورد نقد قرار داد. اما آنچه عکس یا نقاشی انجام میدهند نیز همان است، عکس یا برخی نقاشیها یک واقعیت ثبت شده هستند که با خوانش در هر زمان تخیلی از واقعیت را برای ما زنده میکند. اما اولین مسالهای که به طور کلی در بررسی معنایی واژه «تخیل» جلب نظر میکند این است که تخیل تداعیگر مفهومی دوگانه است.
اولین صورت این دوگانگی به مفهوم «عدمی» آن اشاره دارد به گونهای که این اصطلاح اغلب همراه با دلالتی در نظر گرفته میشود که مفهوم آن با واقعیت چیزها مطابقت نمیکند درست همانطور که در محاورات روزانه از این واژه مفهوم «پوچی و خیالی» استنباط میشود. اما صورت دیگر آن، وجه «وجودی»اش نزد فیلسوفان و به طور کلی اصحاب علوم انسانی است به طوری که در این حوزهها تخیل «بستری برای ظهور» به شمار میآید یعنی علاوهبر معنای توانایی خلق تصاویر ذهنی یا توانایی ذهن جهت آفریننده یا مبتکر بودن، متضمن قدرت تفکری است که بازسازیکننده واقعیتی است که بتواند به گونهای، تحقق خارجی داشته یا به اصطلاح به خودی خود ممکن باشد. دلالتی که اندیشه منطقی به صورت تصاویر در تخیل روی دهد و اندوخته شود و ترکیب گردد. بنابراین، تخیل همچون فضایی بالفعل یا واسط در ذهن فرد به شمار میآید و در این فضا دارای یک نیرو برای ترکیب تصاویر و ایدهها جهت انجام وظیفه عقل است. این امر را میتوان ایده کلی فیلم کوتاه «سینما، نمایشگاه مجهول و داستان ما» دانست. فیلمی که در گروه هنروتجربه به نمایش درآمده است. اثری که در تلاش است تا رابطهای دیالکتیکوار را با ذهن مخاطب آغاز کند و در امتداد آن مخاطب را در جهان خود به عنصری برای رسیدن به هدف خود بدل کند.
سازوکار پردازش تخیل در ذهن انسان نیازمند عنصری است که واقعیت داشته باشد به این معنا که حتی در تخیل نیز عناصر واقعی به صورت گزینش شده در کنار یکدیگر قرار میگیرند، متریال اولیه این امر در اثر یک تابلو نقاشی مجهول است که جهان اثر بر پایه آن شکل میگیرد، نخستین صحنهای که مخاطب با آن روبهرو میشود همین تابلو نقاشی است، به نوعی بذر خام داستان فیلم تابلو نقاشی است که در ذهن بازدیدکنندگان نمایشگاه بارور میگردد و هر کدام بدل به یک داستان دراماتیک میشود. حال نکتهای که جالب توجه مینماید، طرز تفکر بازدیدکنندگانی است که مخاطب باید شاهد روایت ذهنی آنان از تابلو باشد، ذهنهایی با قدرت بخشیدن زیرلایههایی به داستان مانند اپیزود ابتدایی، ذهنی درگیر تقابل سنت و مدرنیته در اپیزود سوم یا ذهن یک حدودا روشنفکر کتاب خوانده در خوانش هجوگونهاش از فیلم مادر. تمام ساخت این روایتها تنها و تنها در یک راستا اتفاق میافتد، درک معنا برای ذهن انسان. رولان بارت اشاره دارد که انسان از طریق روایتهاست که جهان پیرامون خود را درک میکند. حال برخورد مخاطب با یک امر مجهول تنها ذهن او را فعال میکند که بلافاصله با یک برساخت روایتی آن را برای خود معنا کند یا به قول بارت «آن را از آن خود کند». این امر تا بدان جا پیشروی میکند که در نهایت و اپیزود انتهایی کارگردان نیز در این وسوسه اقدام به روایت خود از تابلو نقاشی کرده و روایتش را بیان میکند. به نوعی فیلم روی خط باریکی حرکت میکند که یا مخاطب به صورت کلی فیلم را قبول نخواهد کرد زیرا به صورت مشخص و مدون ارایهگر یک داستان یا بیانکننده دیدگاه خاصی نیست یا در فیلم اسیر میشود و در ذهن داستانی برای تابلو نقاشی روایت میکند که در این صورت فیلم به صورت متکثر در ذهن مخاطبان ادامه خواهد داشت. از این رو اثر برخلاف عرف معمول فیلمهای کوتاه به جای ارایه سرراست یک داستان و ماندن در حفاظ گفتمان جهان خود، تمام گفتمان خود را بر بستر ذهن مخاطب چینش میکند. در چنین چیدمانی مخاطب با توجه به تجربه زیسته خود با اثر برخورد کرده و آنچه را میخواهد برداشت میکند. این جسارت در بازه زمانی یک فیلم کوتاه که محدود است خود دستاوردی مهم برای کارگردان و نویسنده همراه خواهد داشت».