
درباره «سرزمین عسل» اثر تحسینشده و غیرداستانی فصل جوایز
هنر سادگی، پازل پیچیدگی است
هنر و تجربه – مریم شاهپوری: مستند ۸۹ دقیقهای «سرزمین عسل» / Honeyland محصول مقدونیه را تامارا کوتوسکا و یوبو استفانوو کارگردانی کردهاند؛ فیلمی که ساختش سه سال زمان برد و اولین نمایش جهانیاش را در جشنواره ساندنس ۲۰۱۹ تجربه کرد. «سرزمین عسل» که امتیاز میانگین ۸۶ از صد را از ۲۶ منتقد سایت «متاکریتیک» گرفته، با سه جایزه مهم جشنواره ساندنس را ترک کرد (جایزه بزرگ هیأت داوران بخش سینمای جهان: مستند، جایزه ویژه هیأت داوران بخش مستند سینمای جهان برای ایجاد انگیزه برای دست زدن به تغییر، و جایزه ویژه هیأت داوران بخش مستند سینمای جهان برای بهترین فیلمّبرداری) و حالا به نخستین فیلم تاریخ سینما بدل شده که در رشتههای بهترین مستند بلند و بهترین فیلم بینالمللی (همان خارجیزبان سابق) نامزد دریافت تندیس طلایی اسکار شده است،اگرچه نتوانست به این جوایز دست پیدا کند. آنچه در ادامه میخوانید مقاله-گفتوگویی است که کریس اوفالت برای سایت «ایندیوایر» (حامی سینمای مستقل) نوشته است.
تامارا کوتِوسکا و یوبو استفانوو قرار نبود فیلم بلندی بسازند و «سرزمین عسل» / Honeyland ابتدا قرار بود ویدئوی کوتاهی برای پروژه حفاظت از محیط زیست مقدونیه باشد در باب مقولههای تنوع زیستی و پایداری؛ اما وقتی آنها با هاتیچ / Hatidze دیدار کردند (زنبورداری که هر بار فقط نصف عسلی را برمیدارد که زنبورها تولید کردهاند و در روستایی متروک از مادر نابینا و بیمارش نگهداری میکند) گویی با شخصیت پویایی روبهرو شدند که تجسم هدفشان بود.
کوتوسکا میگوید: «زمانی را به تحقیق اختصاص دادیم و در آن مدت، شاهد او بودیم و هر جا که میرفت دنبالش میرفتیم. پس از این تحقیق اولیه، فهرستی از تمام فعالیتهای او تهیه کردیم تا بر اساس آن ساختار رویدادنگارانه فیلم را سروشکل دهیم و از فعالیتهای او به یک داستان بامعنی برسیم».
دو کارگردان و دو فیلمبردار «سرزمین عسل» (فیمی دات و سمیر لیوما) فقط زندگی عادی و روزمره هاتیچ را مرور نکردند؛ بلکه آنها شرایط زمانی، نوری و جای دوربین را هم بررسی کردند. فیلمبرداری در روستای دورافتاده هاتیچ نیازمند این بود که چهار فیلمساز در یک بازه زمانی دوسه روزه فیلمبرداری را انجام دهند و ساعتها سفر در جادههای ناهموار و زندگی در چادر را تجربه کنند. به هر حال، آنها با همکاری یکدیگر فهمیدند چطور زندگی روزمره هاتیچ را در دو گروه دونفره ثبت و ضبط کنند.
کوتوسکا حرفهایش را چنین ادامه میدهد: «به عنوان مثال، صحنههای داخلی با مادر، بارها و بارها گرفته شدند تا به نتیجه دلخواه برسیم. در واقع زمان زیادی برد تا در نهایت فهمیدیم چطور اوضاع داخل را تحت کنترل بگیریم و به نتیجه دلخواهمان برسیم. فضای داخل خانه واقعاً کوچک بود و به همین خاطر یافتن جاهای درستی برای دوربین دشوار بود؛ بهخصوص که باید از نور طبیعی بهره میگرفتیم و فقط یک پنجره کوچک وجود داشت؛ که البته همه اینها دست به دست هم دادند تا یک اتمسفر شگفتانگیز در داخل خانه شکل بگیرد».
صحنههای مادر روبهمرگ هاتیچ در فضای بسیار تاریک خانه با آن سقف کوتاه، زیبایی مسحورکننده فیلم پدرو کاستا را به یاد میآورد. فیلمسازان بهواسطه آزمون و خطا، سرانجام توانستند دوربین را در گوشهای از خانه قرار دهند و به نماهای موردنظر و مناسبی برسند. نماهایی که در طول روز از برنامه جمعآوری عسل هاتیچ گرفته شدند با زوایا و نوری آسمانی، تا حدودی به ثبت رابطهای معنوی و از جنس آثار ترنس مالیک بین این شخصیت و تاریخچه پرفرازونشیب زیستگاه رهاشدهای انجامیدهاند که این زن در آنجا زندگی و کار میکند.
استفانوو در خصوص چگونگی فیلمبرداری میافزاید: «ما فقط از دوربینهای DSLR رنگی استفاده کردیم و با نور طبیعی، و بدون لنزهای عکاسی و فیلتر و چیزهای دیگر کار کردیم. برای همین زمان و تحقیق کافی میخواست تا به تصویر درست و گویایی از شرایط درونی و زندگی خصوصی این دو برسیم.» در این خصوص، رابطه صمیمانهای که آنها در پشت دوربین با هاتیچ برقرار کردند هم اهمیت ویژهای داشت و در زندگی در آستانه تنهایی هاتیچ به یک ارتباط انسانی لازم بدل شد؛ زنی که درست مثل سازندگان «سرزمین عسل» زبان مقدونی را بهخوبی صحبت میکند اما با مادرش و دیگران ترکی عثمانی سخن میگوید؛ زبانی باستانی که حتی ترکزبانان هم کاملاً آن را نمیفهمند؛ اما در نهایت فیلمسازان فهمیدند که باید به سوژههایشان اجازه دهند که مقابل دوربین به زبانی صحبت کنند که آنها متوجهاش نمیشوند. کوتوسکا در این باره میگوید: «ما به این نتیجه رسیدیم که این موضوع میتواند به نفع فیلم باشد چون ابتداییترین سطح ارتباط را شکل میدهد که ارتباط غیرکلامی است. فقط نظاره کردن آنها به عنوان دو فیلمساز، بدون فهمیدن زبانشان، فوقالعاده بود چون دیدیم بدون ترجمه چه اتفاقهایی میافتد».
«سرزمین عسل» در تدوین اولیه بدون زیرنویس بود یا همان طور که استفانوو توصیف میکند: «بیکلام تدوین شده بود.» اما در این پروژه که بیشتر سرمایهاش از منابع غیرانتفاعی تأمین شده بود، ترجمه چهارصد ساعت تصویر گرفتهشده، بودجهای میخواست که سازندگان فیلم در اختیار نداشتند. به همین خاطر فیلمسازان لحظههایی را یافتند که کنش، حرکت و واکنش، شخصیت و احساس او را بیان کنند. آنها فیلم را جوری تدوین کردند که بیکلام با تماشاگر ارتباط برقرار کند و سپس هزینه لازم برای ترجمه این بخشهای انتخابی را ترجمه کردند.
ترجمه دیالوگها تدوین فیلم را تغییر داد ولی هر دو کارگردان فیلم از جواب دادن نسخه ترجمهنشده فیلم شگفتزده شدند. بزرگترین غافلگیری آنها، صحنه حرف زدن با مادر بود که دیالوگهای شاعرانه شگفتانگیزی دارد و باعث شد ساختار روایی فیلم تغییر چشمگیری کند. استفانوو در این باره میگوید: «وقتی ترجمهها رسید، شخصیت مادر بهکل متفاوتی شد. ما او را شخصیت بسیار غمگینی دیده بودیم ولی پس از انجام ترجمه و فهمیدن حرفهایی که میزند و پی بردن به آنچه در ذهنش میگذرد، با شخصیت کاملاً جدیدی در داستان روبهرو شدیم که خیلی عاقل و بسیار زیرک بود؛ و حتی میتوانم بگویم شوخطبع بود. او برای خودش تأسف نمیخورد و برعکس، جنگجویی بود که میدانست دورانش به سر رسیده است».
موضوعی که در نهایت اجازه داد فیلم کوتاه اولیه به یک فیلم بلند بدل شود، کشمکش غیرمنتظرهای بود که با نقل مکان یک خانواده چادرنشین به دهکده متروک شکل گرفت و توازن و تناسب شیوه زندگی هاتیچ و زنبورداریاش را بههم زد؛ و باز هم این آشفتگی و اختلال بهواسطه تصاویر ضبط شد و بعداً ترجمهها از راه رسید و شکل نهایی فیلم ایجاد شد. استفانوو هم میگوید: «ابتدا بررسی و مشاهده این خانواده را از راه دور انجام دادیم و بهسرعت به آنها نزدیک نشدیم.» در واقع در طول زمان و پس از چند بار دیدار بود که سوژههای جدید با چهار فیلمساز همراه شدند و احساس راحتی کردند؛ و با نزدیکی بیشتر، فیلمسازان حتی با دوربینهای رودست و در نماهای بسته تصاویرشان را ضبط کردند و خودشان را در میان بینظمی تمامعیاری قرار دادند که خانوادهای پرجنبوجوش و پرکشمکش با هفت بچه و تعدادی حیوان اهلی به بار آورده بودند. کوتوسکا توضیح میدهد: «ما در برخورد با هاتیچ و خانواده شلوغ فیلم، دوربین را به طرق و با رویکردهای مختلفی به کار گرفتیم. دوربین با هاتیچ مسالمتآمیز و بهمراتب آرامتر است و بیشتر از نماهای ثابت تشکیل شده است. در واقع دوربین میکوشد شرایط درونی زندگی او را به نمایش بگذارد. در این میان، دوربین خانواده شلوغ تا حدودی دیوانهوار است چون زندگیشان چنین وضعی را تداعی میکند.» این تضاد و تقابل در سبکهای سینمایی به تماشاگر اجازه میدهد که ناآرامی و شوریدگیای را درک کند که هاتیچ احساس میکند؛ تضاد و تقابلی که در فیلمبرداری و تدوین نمایان است.
«سرزمین عسل» فیلم موفقی است چون سازندگانش از بزرگترین منابع و داشتههای خود، زمان و دوربین، بهره بردند تا از مزایای خود رسانه سینما پیش از ورود کلام به جهانش بهدرستی و به بهترین شکل ممکن استفاده کنند.
- ایندیوایر