
هنروتجربه: مستند «چیچکا» قصه شب به کارگردانی رها فریدی این روزها در سینماهای هنروتجربه در حال اکران است. این مستند اثری مردمشناسانه در جغرافیای هرمزگان و پرترهای از «ابراهیم منصفی»ترانهسرا، خواننده و نوازنده جنوبی است.ماهنامه هنرو تجربه با کارگردان این اثر گفتوگو کردهاست.علی اصغر کشانی در مقدمه این گفتوگو مینویسد:««چیچکا» مستندی است که در عین گستردگی موضوع، از بافت و انسجام مضمونی و ساختاری برخوردار است. چیزی تصادفی و اضافی نیست. پژوهشی گسترده و تدوینی دقیق دارد و در جریان مستندهای پرتره و مردمشناس قابل تامل است».
شما از زوایای گوناگونی به شخصیت ابراهیم منصفی (رامی) نگاه کردهاید. تنهایی، عشق و شکست عشقی، اعتیاد، الکلی شدن، سفرش به اسپانیا، معلم شدنش و تاثیرش از ادبیات عرفانی، گروههای موسیقی و… به نظرم این مستندی است که به لحاظ پژوهش بسیار گسترده و جدی است. چطور چنین پروژه سنگینی را سر و سامان دادید؟
این پرسش بسیار مطرح می شود که چرا به شخصیتی چون ابراهیم منصفی به این وسعت و بیش از نود دقیقه پرداختهام. در دنیای امروزمان میبینیم که عدهای به شهرت میرسند واین لزوما به این معنی نیست که بهترین هنرمندها و جالبترین انسانها و عمیقترین وجودها هستند. شهرت یک سازوکاری دارد، گاه شانس یاری میکند و گاه نوع شخصیت باعث طی کردن راه شهرت میشود تا شخص به جایی برسد که تریبونی داشته باشد و مردم او را بشناسند. خیلیها هستند با عمیقترین افکار، دنیای ذهنی گسترده، و نهفتههای گرانبها، که شاید حتی تعداد آشنایانشان به انگشتان دست نرسد و کسی در اطراف، گنجایش به اشتراک گذاشتن دنیای ذهنیشان را نداشته باشد. فکر میکنید اگر حافظ مشغول لانسه کردن خود بود دیوانش را مینوشت؟آیا ونگوگ در زمان حیاتش شهره و مردم پسند بود؟! برای من این داستان، پرداختن نه فقط به ابراهیم منصفی بلکه نگاه به انسان بود. انسانی که بدون شهرت ارزش این را دارد که به پیچیدگیهای وجودیاش پرداختهشود. به همین خاطر سالها به سراغ موزیسینهایی رفتم که در جهان شناختهشده نیستند و رسانهها به آنها نمیپردازند وشاید گوشهنشینتر از این هستند که خودشان را در بوق کنند. پرداختن به اینها چه بسا مهمتر است. شما به شخصیت منصفی نگاه کنید؛ عشق، رنج، تنهایی و بسیاری از احساسات و تجربههای انسانی در زندگیش پررنگ است. او هم اولویتهایی دارد، اما مسلما اولویتش پول و موقعیت و حتی جسمش نیست. او کسی است که سعی دارد آموختههایش را بیاموزد و تجربه حیاتش را ابراز کند و با هر سیستمی بُر نمیخورد و نان به نرخ روز خور نیست.
چیچکا پر از اسناد است؛ از فیلم دیلیپ کمار و برکه خشک بگیرید تا برنامههای رادیو و تلویزیون ملی، عکسها، گروهای آوازی دهه چهل تاکنون، مبارزات، نامهها، مجلات، دستخطها، مصاحبهها، فیلمهای خانگی و… لابهلای این حجم از دادهها گیر نکردید؟ چطور این گستردگی را سروسامان دادید؟
تدوین این فیلم پیچیده بود و من ماهها وقت صرف همین مهندسی کردم که با وجود این میزان از اطلاعات، تصاویر، موسیقی و بیست و چهار شخصیتِ حاضر در فیلم، قصه روان پیش برود، زنجیر پاره نشود و ما این اثر ۹۰ دقیقهای را به مانند یک موسیقی بلند و دومینووار ببینیم و بشنویم. سه روایت در این مستند جلو میرود: زندگی ابراهیم و مفاهیمی که آن را تشکیل داده، موزیسینهای امروز که هر کدام کارهای منصفی را به سبک و بیان خود بازخوانی کردهاند و آدابورسوم هرمزگان که فقط به صورت بصری معرفی میشود. بههمینخاطر تمام تلاشم این بود که این فیلم نریشن نداشته باشد، نه از زبان خودم و نه ابراهیم و نه هیچ کس دیگری. تلاشم این بود که تکتک کاراکترها قصه را به هم پاس بدهند، تا شبیهترین به زندگی باشد. برای رسیدن به روایت این زندگی تقریبا تمام نوشتههای منصفی را خواندم. موسیقی منصفی هم از کودکی بود و بین فامیل پخش میشد. مادر من هرمزگانی است و حسن بنیهاشمی که فیلم «برکه خشک» را ساخته، پسر عموی مادرم است. حسام نقوی که وصی هنری منصفی است از اقوام ماست و بیشترین متریال از منصفی را او در اختیارم گذاشت و همچنین محمد عقیلی که برنامه پروانههای رادیو را تهیه کرده. منصفی بچهمحل قدیمی مادرم بود. دوست صمیمی داییام (اشرف بنیهاشمی) و دایی مادرم(شرف حسینی) بوده که در فیلم هم درباره ابراهیم حرف میزنند. رحمان رکنی یار منصفی و از راویان اصلی را از کودکی به یاد دارم. همهی این افراد خالصانه همراهی کردند و دسترسی به متریال را امکان پذیر؛ بخش زیادی از عکسها را از آلبومهای خانوادگی اقوام پیدا کردم و خودم هم به هر روستایی که منصفی پا به آن گذاشته بود رفتم و از هر کسی که با او مصاحبه میکردم میخواستم که اسناد را در اختیارم بگذارد. بخش زمانبر، اسکن عکسها و دستنوشتهها با رزولوشن بالا و دیجیتال کردن ویدئوها و موسیقیها بود، که در مرحله بعد تصحیح صدا و رنگ شدند و اگر تخصص و کار از دل و جان امیرحسین قاسمی و فرهاد قدسی که از بهترینهای سینمای ایران هستند نبود، این اثر اینگونه شنیدنی و زیبا نمیشد.
شناخت منصفی بدون شناخت بستری که در آن رشد کرده امکانپذیر نیست. من به بهانه زندگی او میخواستم هرمزگان را به تصویر بکشم. این مستند از طرفی برای من ادای دینی است به هنرمندان مستقلی که شنیده نشدندو از طرف دیگر ادای دینی به سرزمین مادریام است که آرزوی انعکاس آن را داشتم
سیر روایی این مستند از کودکی به پیری شکل میگیرد و باقی ماجرا با همه گستردگیاش در این سیر قرار میگیرد، چرا چنین پایهای را برای روایت انتخاب کردید؟
این اولین فیلم بلند من بود و در عین حال اولینبار بود که خطی ساختن را تجربه کردم. ماجراهای این مستند به اندازه کافی پیچیده هست بنابراین نمیخواستم پیچیدگی بیشتری به آن بیافزایم که مخاطب تاریخ و پسوپیش زندگی سوژه را گم کند، چون مخاطب اولیه من هرمزگانی بود و دلم میخواست تاریخ موسیقی و خنیاگر این استان را برای مردمش روایت کنم.
ما مکانها و محلههای قدیمی، عکسهای قدیمی، فقر و نداری، رقص زنان، عروسیها و جشنها، طبیعت و زیباییهای اقلیم هرمزگان را میبینیم و البته علاقهمندی جنوبیها به هنر، کودکان هرمزگانی، بازار ماهیفروشان، بازار بندرعباس، گروههای قدیم موسیقی و جوانان هرمزگانی و به طور کلی یکجور بافت و فرهنگ و آدابورسوم و در نهایت مردمشناسی از دل این مستند بیرون میآید. چرا در یک اثر پرتره تلاش کردید ابعاد وسیعتری به کارتان بدهید؟ اینها قرار است ما را به فهم نزدیکتری از کاراکتر منصفی برساند؟
شناخت منصفی بدون شناخت بستری که در آن رشد کرده امکانپذیر نیست. من به بهانه زندگی او میخواستم هرمزگان را به تصویر بکشم. این مستند از طرفی برای من ادای دینی است به هنرمندان مستقلی که شنیده نشدند و از طرف دیگر ادای دینی به سرزمین مادریام است که آرزوی انعکاس آن را داشتم؛ من تهران به دنیا آمده و بزرگ شدم اما اقوامم در هرمزگان بودند و از کودکی به آنجا سفر می کردیم. اقلیم، آداب، ریتم و دریا تاثیر خودش را گذاشته بود. از سال ١٣٨٣ سفرهای تحقیقی زیادی به جنوب کردم که همه به شکلی وارد مستند شد.
شما سراغ انبوهی از آدمها رفتهاید؛ از روانکاو، مترجم، نویسنده، خواننده، ترانهسرا، شاعر، نوازنده، تهیهکننده، شاگردان دوره تدریس منصفی و جوانانی که آگاهانه راه منصفی را ادامه میدهند؛ چرا تا این حد با دقت و وسواس به کاویدن ابعاد شخصیت منصفی پرداختهاید؟
برای رسیدن به قصه زندگی ابراهیم منصفی، گوشسپارِ روایتگران بسیاری شدم. روایتگرانی که یارش بودند و هر یک دورهای کنارش بودند. هر کدام با حسن نیت، روایت خود را از برداشتها و خاطراتشان بیان کردند. باور دارم که هرگز نمیتوان زندگی هیچکس را حتی از زبان خودش به صحت کامل بازگو کرد. در این فیلم تلاش کردم نکاتی را که از زبان بسیاری تکرار شد، نزدیکترین به حقیقت فرض کنم و در این روایت جای دهم. دیدار با تکتک این افراد یکی از لذتبخشترین بخشهای پروژه بود.
روایت «چیچکا» متکی به تنوع و ترتیب و توالی در حزن و سرخوشی است، طوری که در سکانسی مفاهیم حزن و اندوه و در سکانس بعد به شادی و سرخوشی میرسیم. با این ساختار به نظرم به عنصر جذابیت و مخاطب توجه ویژهای داشتهاید.
راستش در ذهنم این نبود که چطور مخاطبم را راضی کنم. چیزی که خودم را به آن متعهد کردم این بود که غرق شدن در غم را سالم نمیدانم ولو اینکه خودم بارها در آن غرق شدهام، به خصوص ما ایرانیها که خصوصیت غمگساری داریم و البته از آن لذت هم میبریم.در غم، نوعی لذت اعتیاد گونه نهفته است. آخرین چیزی که میخواستم این بود که مثل ملودرامهای تلویزیونی یک موقعیت دلخراش را با آهنگی سوزناک همراه کنم و دسته جمعی فقط به خشم و عزا بنشینیم و له شویم. برای من روایت «غم-شادی» مهم بود. غم-شاد که هم منصفی بود، هم من هستم و هم، هر مسافر اوج و فرودهای زندگی، به خود میبیند.
به نظرم حزن و اندوه فشار میآورده تا این آدم را کنار رینگ ببرد. اما او در همین حال چون آنگونه که داستان میگوید روحیه شادی آفرینی داشته. با دوستان در جمع شوخی میکرده، ادا و اطوار در میآورده و اهل بذله گویی بوده. او که نمیخواسته فقیر و درمانده و بدبخت باشد، ژنتیک و شخصیتش شادی آفرینیست. پس به نظرم شرایط او را مفلوک و گوشه نشین کرده است، اینگونه نیست؟
غم و شادی دو روی یک سکهاند. گفتم قصدم حفظ مخاطب نیست بلکه تاکیدم به غرق نشدن در رمانتیک بودن است.در فیلم وقتی غم منتقل میشود، در پی آن خنده پیش رو است. مثل زندگی.
به نظرم یکی از ابعاد «چیچکا» پرداختن به خصایصی از ابراهیم منصفی است که گاه به نظر تناقض آمیز میرسد، او شخصیتی اهل بخشش با وجود فقر و نداری بوده، نگاهش با وجود محدودیتهای موجود از زمانش جلوتر بوده، با وجود رویکردش به زندگی خودکشی کرده. آیا این خصلتها میتواند شایسته مردم هرمزگان هم باشد؟آیا نماینده مردمش است؟
ابتدا بگویم فراموش نکنیم منصفی در آن شهر آدم معمولی نیست. او در زمان حیاتش شناخته شده بوده اما سلبریتی نبوده، او سلبریتی بعد از مرگ است. نمیتوانیم بگوییم او نماینده مردم شهرش بوده، مقداری از خصوصیتهایش نشان دهنده هر دو بخش بستکیو بندری اوست، چون او تلفیقی از این دو است. اما بسیاری از خصوصیاتش با اکثر مردم دورانش متفاوت بود، مثل دهها هنرمند دیگری که با مردم زمانه خودشان تفاوتهای واضحی دارند، فروغ، شاملو، خیام، مولانا و… چگونه در میان آدمهای دورانشان دربردارنده این جایگاه شدند؟ این شخصیتها، طبیعی است که انسانهایی بودند که تجربه زیست و کودکی متفاوتی داشتند.
چه چیزی بیشترین تاثیر را در متفاوت شدن منصفی گذاشته؟
او از بچگی در بتکده بزرگ شده و خیلی زود با آیین بودایی، با آن پذیرش وسکوت و خصایص آشنا شده. به علاوه او از بچگی در تعزیه به تنهایی، جلوی جماعت بزرگی اجرا داشت. با مادرش که دیدار کردم خیلی چیزها برایم روشن شد. زنی مهربان، خاکی با دلی پُر عشق،باهوش، شیرین سخن و شوخ طبع.
این خصلت آدمهای آن دوران است. خصلتی که در آموزه های ادب فارسی هم هست، ابوسعید میگوید: ببخش و هیچ مخواه.
فقط جسارت مادرش را در نظر داشته باشید. در آن زمان وقتی شوهرش زن دوم میگیرد با وجود عشقی که در قلب داشته، همسرش را ترک میکند، از او جدا میشود و فرزندش را تنها بزرگ میکند. پدر منصفی تعزیه خوان سرشناس شهر بوده. کسی که میخوانده و دخترها عاشقش میشدند، خب این کودک در بستر عجیبی بزرگ شده است.
این خصایص از نظر بصری با چه المانهایی وارد متن شد؟
نقش دریا در این مستند انکار ناپذیر است، دریا ریتم لَنگ را با خودش به این سرزمین آورد،ریتم لنگ فواصل ثابتی ندارد، جزر و مد را دیدهاید؟ تدوین این فیلم با تاثیر از ریتم لنگ بندرعباسی،یعنی بر اساس صدا تدوین شده. اول صدا، سپس تصویر، که مخاطب کوکش را با تصویر از دست ندهد.
نمیدانم زمانی که کودکان امروز هرمزگان قد بکشند با این وابستگیها به موبایلهایشان حوصله دیدن فیلم را داشته باشند یا نه. اما من مستندم را به آنها تقدیم کردم که اگر خواستند به تاریخچه دیارشان رجوع کنند، بتوانند باقیماندهای از آن را در این فیلم پیدا کنند. از معماری و مراسم سنتی گرفته تا خصوصیاتی که امثال ابراهیم داشتند و در حال انقراض است
فکر میکنم به عشق اول و دوم و سوم منصفی به نسبت پرداختی که در دیگر بخشها وجود دارد، کمتر پرداخته شده است.
حقیقتا من دنبال جزییات این ماجرا رفتم. با هر دوی این اشخاص هم مصاحبه کردم، آنها خیلی به فیلم کمک کردند و هر دو زنان نازنین و موفقی هستند. هر دو از لندن و استرالیا برای من تصویر فرستادند و قصه این عشق را از زبان آنها شنیدم. جالب است که هر دو یک روایت مشابه داشتند. اینکه از عمق احساسات منصفی نسبت به خود بیخبر بودند. ببینید یعنی منصفی عشقش را رودرو به آنها آنچنان که باید ابراز نکرده و رابطهای واقعی وجود نداشته است. میدانید که اینها هر دو، خواهر دوستان منصفی بودند. نمیدانستند منصفی با آن شخصیت درونگرا در دنیای شخصیاش چه جهانی از آنها ساخته است. در نظر داشته باشید که آن دوره هم مثل حالا نبوده که تا عشق بهوجود میآید فردا به وصل برسد. برای همین به همان دو چهره زیبا وجذاب، معماگون و دور از دسترس بسنده کردم و در نهایت تصمیم گرفتم حضورشان را در تدوین نهایی از مستند حذف کنم، چون نمی خواستم این تصویر رویاگونه خدشهدار شود.
با وجود گفتوگو محور بودن اما تلاش زیادی هم برای نزدیک شدن به ژانر مشاهده محور داشتهاید.
سعی کردم کمترین دخل و تصرف را در لحظات ثبت انجام دهم، برای همین با یک دوربین خانگی و ضبط صدای کوچک، تصاویر و صدا را ثبت کردم و همین ابزارهای کوچک روایتم را صمیمانه کرد. با این روش آدمها یادشان میرود جلوی دوربین هستند. در فضاهای عمومی در گوشهای آرام، کمرنگ و فقط هوشیار مینشستم برای ثبت مردم، بچهها و حیوانها در طبیعیترین حالت ممکنشان.
قبل از گفتوگو گفتید من هم غارنشینم، منظورتان چیست؟
به دنیا نگاه کنید. همه ما روز به روز منزویتر و تنهاتر میشویم، هر چقدر تکنولوژی پیشرفت میکند. ارتباط چنان ساده میشود که با یک پیام در شبکه اجتماعی به هر شخصی دسترسی پیدا میکنیم و به همان میزان هم ارتباط رودر رو کمتر و کمتر میشود؛ من یک دورهای خبرنگار بودم، روحیه اجتماعی و ارتباط با مردم را میشناسم و از مصاحبت لذت میبرم، اما به تنهایی هم بسیار نیازمندم. چون پروسه خلاق و شناخت از خود، همین طور عمیقترین لحظههای زندگی در تنهایی اتفاق میافتد. بستری که باعث میشود فیلم خلق شود، همین تنهاییها و طبیعت گردیهاست.کسی که مدام در ارتباط باشد فرصت این نگاه و خلوت را ندارد.
چرا فیلم را به کودکان هرمزگان تقدیم کردید؟
نمیدانم زمانی که کودکان امروز هرمزگان قد بکشند با این وابستگیها به موبایلهایشان حوصله دیدن فیلم را داشته باشند یا نه. اما من مستندم را به آنها تقدیم کردم که اگر خواستند به تاریخچه دیارشان رجوع کنند، بتوانند باقیماندهای از آن را در این فیلم پیدا کنند. از معماری و مراسم سنتی گرفته تا خصوصیاتی که امثال ابراهیم داشتند و در حال انقراض است.در جایی منصفی میگوید من این ترانهها را به زبان بومی به یادگار گذاشتم برای آن جوان بندری که اگر الان به او بگوییم «کوکنجوک» نمیداند چیست. این فیلم هم اگر حتی فقط یک کودک کنجکاو را به کیفیتهای گذشته دیارش وصل کند کار خودش را کرده است.
عکس:یاسمن ظهورطلب