هنروتجربه: مستند «سوزنگرد» به کارگردانی معصومه نورمحمدی این روزها عرضه اینترنتی شدهاست. این مستند به همراه مستند دیگری از این کارگردان دی ماه سال گذشته در گروه هنروتجربه اکران شد.مستند «سوزنگرد» در مورد فرشی است که دوره صفویه به کشور ژاپن راه پیدا میکند. این فرش همچنان در مراسمی آیینی به قدمت ۱۰۰۰ سال، بهنام گیون ماتسوری در شهر کیوتو بهعنوان نماد زیبایی و قدرت به ارابهای آویخته و به نمایش گذاشته میشود.به بهانه عرضه اینترنتی این مستند شما را به خواندن یادداشت همایون امامی که در ماهنامه هنروتجربه منتشر شده،دعوت میکنیم.
«وقتی از فرهنگ و هنر و تمدن ایران می گوییم، فرش ایرانی یکی از مظاهر آن به حساب می آید. زیراندازی که در فرهنگ عشایری ما هر کجا که پهن شود، سکنا معنی می گیرد و در نگاهی کلان تر تمثیلی از وطن. با حضوری پررنگ در افسانه ها و اساطیر و آیین های ما که قتل امام زاده سلطان علی نمونه خردی است از آن، که موجد برگزاری آیین مذهبی قالیشویان در اردهال کاشان شده است، و از این دست نمونه ها که جان مایه خود را در فرهنگ و ادبیات ما از قالی وام ستانده اند، فراوان به چشم می خورد.
نورمحمدی در «سوزنگرد» بر این پیشینه فرهنگی التفاتی ندارد و همچون پژوهشگری خستگیناپذیر هم و غم خود را معطوف یافتن مفهومی برای نوعی از قالی به نام «سوزنگرد» می سازد و این نه کاستی، که تمرکزی است بر موضوع فیلم؛ موضوعی سخت ناآشنا و غریب حتی در میان تجار و کارشناسان ایرانی فرش. جستوجویی که او را وامی دارد پاسخ پرسش خود را نه در موطن اصلی این نوع فرش، که در آنسوی آبها و عمدتا در کشور ژاپن بجوید. نتیجه اما شگرف است. قالی بی مقدار و نحیف و بی حرمتشده ایرانی آنجا با شکوه و جلالی خیرهکننده مطرح می شود تا حدی که به بارگاه شاهان و امپراتوران ژاپنی راه یافته، تن پوش پنهان ساز زره جنگاوران بزرگ می شود، تقدسی کسب کرده و بدل به عنصری از عناصر آیینی باشکوه با قدمت هزارساله می شود؛ آیینی مقدس به نام «گیون ماتسوری» با ارابه ای نمایشی، زینتیافته با سوزنگردی از دوران صفوی. چه به قصد تیمن و چه به قصد تزیین. دستبافتی که به صد حرمت و دقت در لایه های تودرتوی پوشش های مخصوص محافظ قرار داده شده و در گنجینه آثار ویژه در موزه، مراقبت و نگهداری می شود.
نورمحمدی عامل پیشروی روایت فیلمش را بر پرسش بنا می نهد، به نحوی که هر فصل را با پرسشی آغاز و تا یافتن پاسخ ادامه می دهد. پرسش بعدی عامل پیوستن سکانسهای فیلم می شود و فیلم با همین منوال پیش می رود. شیوه ای که در خود تعلیقی را سامان می دهد و کشش فیلم از این رهگذر شکل می گیرد. پرسش هایی چون «… بهراستی سوزنگرد چیست؟» یا «… اما چطور این قالی ۴۰۰ ساله به مراسمی هزارساله در سرزمین آفتاب تابان راه یافته است؟» و…
روایت فیلم بر دو مولفه پیش می رود؛ نخست نوشته هایی که در قالب یادداشت های سفر محقق و فیلمساز فیلم، نورمحمدی، روی تصویرهای فیلم ظاهر می شوند و دو دیگر در صحبت های کارشناسانی که با توضیحات خود، وجه محتوایی فیلم را پیش می برند. آنچه در این میان جدای از مصداق های مورد اشاره کارشناسان که به منظور تفهیم بهتر موضوع یا تجسم عینی امر مورد اشاره به کار می رود، بیانی تصویری است که در عین شکل دادن بدنه محتوایی فیلم، وجه حسی و نمادین فیلم را نیز سامان می دهد. در این میان بیان تصویری فیلم گاه با رویکردی تمثیلی و گاه به شیوه ای نمادین و استعاری به تجسم مفاهیم مورد نظر می پردازد. صرف نظر از سکانس آغازین فیلم که به گونه ای نمادین از تعامل فرهنگی ایران و ژاپن حکایت دارد، به پلانهای زاینده رود باید اشاره کرد که رودخانه ای خشکشده را در خود قاب کرده اند. ثروتی هدررفته و فراموششده که تمثیلی است بر ثروتی چون قالی ایران که در اثر بی کفایتی مسئولان و بی تدبیری اعمالشده این سرمایه ملی را به مرز فاجعه رسانده است. نورمحمدی با تاکید بر شکوه و احترام دستبافتی ایرانی که از زمان صفویه تاکنون توجه و احترام جهانیان را به خود جلب کرده، زمینه مناسبی مهیا می کند تا وقتی از موقعیت قالی امروز ایران صحبت رفت، موقعیت اسفبار و تراژیک امروز آن سیمای واقعی خود را بهتر آشکار کند. نمونه دیگر زمانی شکل می گیرد که نورمحمدی در پایان فیلم به موقعیت مبهم و نامعلوم قالی ایران اشاره دارد. نمایی از درون اتومبیلی در حال عبور از یک جاده در هوایی مه آلود و بارانی که بهخوبی بر آینده نامعلوم و شاید بی ثبات قالی ایرانی دلالت دارد.
فیلم بر پایه پژوهشی جدی استوار است؛ پژوهشی که در عین اهمیت وجه کتابخانه ای اش از بخش میدانی ای درخور توجه نیز برخوردار است. نورمحمدی به دستاوردهای جستوجوی پژوهشی اش اکتفا نکرده و نقد اجتماعی موقعیت نابسامان قالی ایرانی را نیز از خاطر نمی برد. نگاه پرسشگر او را در جای جای فیلم می بینیم. چه بهصراحت، چه به کنایه و اشاره، چه از زبان خود و چه از زبان دیگران. به عنوان نمونه از زبان دکتر طاهر صباحی، یکی از کارشناسان فیلم، می شنویم:«در کاشان و اصفهان یک مشت قالی تجاری دارند می بافند با رنگ های شیمیایی. شما اگر الان به قم بروید، قالی ابریشم قم را می بینید که بافنده اش قمی است، ابریشمش از چین میآید و در چین هم رنگ شده…»
در جای دیگری می بینیم که نورمحمدی خود به زبان آمده و می پرسد:«احترامی که ژاپنی ها برای سوزنگرد و دیگر قالی های ایرانی قائل هستند، ستودنی است، پس چرا این میراث شگفت انگیز ایرانی در وطن ناشناخته است!».
«سوزنگرد» آمیزه ای از افتخار و تاسف نیز با خود دارد؛ افتخار بر ذخیره های همچنان نامکشوف فرهنگ غنی ایرانی و تاسف از اینکه چگونه سوءمدیریت این سرمایه بالقوه را نادیده گرفته و از آن در شرایطی که لشکر بیکاری در ایران از حد و اندازه های قابل تحملش بسیار فراتر رفته، در اشتغال زایی سود نمی جوید. فیلمی که مدیران فعلی جامعه از خرد تا کلان باید آن را بارها و بارها ببینند تا فارغ از توجیه و عوام فریبی، به عمق فاجعه ای که محصول مدیریت بی کفایت آنان است، پی ببرند».