ماهنامه هنروتجربه-علیاصغر کشانی: «در ساعت ۱۱ شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای مودت حلول کرد.» این جمله شوکآور و هولناک ابتدای رمان «ملکوت» بهرام صادقی، یکی از عجیب و غریبترین آغازها برای اثری مرگاندیش، پوچگرا، هزلآمیز و به طرز غریبی فرحبخش است. متنی که آدمهایش به خاطر گرفتاری در شرایطی فهمناپذیر، بیتعادل و غیرعادی، اسیر قوانینی شرارتبار و مجهولاند. ۱۵ سال پس از انتشار چنین رمان عجیب و مرموزی، خسرو هریتاش با اقتباس از «ملکوت»، فیلمی به همان نام را به اثری بحثانگیز تبدیل کرد تا یکی از رازآمیزترین فیلمهای تاریخ سینما در دوران اوج مدرنیسم در ایران تولید شود.
«طلاقم بده به خاطر گربهها» برخلاف آن دو متن و فیلم که زاییده تخیلات، بدبینیها و تصنعات نویسنده و سازندگانش بود، پروژهای به سنت فیلمهای ارزان با بهرهگیری از خلاقیت، هنر و تجربهگرایی، برگرفته از رخدادی واقعی است که به لحاظ شخصیتپردازی، روایت و فرم بیانی، کمترین شباهت را به آن دو اثر دارد، اما حاوی برخی از نشانهها، رمز و رازها و اسرار مگوی آن آثار است. جذابیت و کنشمندی این اثرِ زیرپوستی از سینمای وحشت، اضطراب و دلهره، بیشتر به خاطر طرح پدیدههای مبتلابه روز، خرافات، طلسم، افسون، رمالی، جادو و جنبل و بیش از هر چیز به تیرهروزی روزگار است. این واپسین فیلم محمدعلی سجادی (داستاننویس) محصول اواسط دهه ۹۰ که به سابژانر روانشناسانه هم پهلو میزند، نمونه درخشانی از نزدیکی متن ادبی و تصویر سینمایی است. اثری با دو لوکیشن اصلی که با تکنیک لانگ تیک اما خیلی شیک و استاندارد فیلمبرداری شده و بخش عمده آن در اتاق بسته دادگاه میگذرد.
فیلمی روایتگر داستان زندگی زوجی جوان که در سال ۱۳۸۳ هجری خورشیدی به دادگاه مراجعه میکنند و به دلیلی نادر و استثنایی تقاضای طلاق میدهند. از همان ابتدا قراردادهای فیلمساز با مخاطب، جریان سیال روایت را به طرز انعطافپذیری پی میافکند، طوری که علاوه بر قالب رئالیستی، واگویههای ذهنی، خلاقیت فیلمساز در رفت و برگشتهای زمانی با بهرهگیری از اصوات و چرخشهای دَوَرانی دوربین در لوکیشنی واحد و فضایی محدود با قاببندی و نورپردازی درخشان و حسابشده محمدرضا سکوت، باعث تغییر زاویه رخدادها و منشوری شدن ماجرا شده است. گرچه سبک بصری حضور زوجها در دادگاه را در طول این سالها در برخی آثار آشنای سینمایی (معروفترینش «جدایی نادر از سیمینِ» اصغر فرهادی یا در میزانسن بهخصوص تئاتری، شاخصترین نمونهاش را در نمایش «زبان اصلی» رسول کاهانی) دیدهایم، اما پیچیدگیهای روایت عینی– ذهنی و بهرهگیری از وجوه دراماتیک، آویزش و تعلیق که سجادی با ژانر جنایی– معمایی خلق میکند، با تفاوتهای آشکاری از نمونههای مشخص و آشنای ژانر، بیش از هر چیز برگرفته از فرهنگ و آداب و رسوم جاهلانه و خرافی، حرفهای بیمحتوای اطرافیان، ویرانی و فلاکت و بدبختی ناشی از حقنه جدایی، افتراق و نحوست در جامعه که بیش از هر چیز در هزارتویی از رنگ و بوی اقتدار و خودرأیی به تمثیلی از جن تبدیل شده، این تازهترین اثر محمدعلی سجادی را به بیانیهای در نفی شکنجههای روحی، آزار و اذیتهای روانی، گربههای عجیب و غریب بازجو، دعانویسهای فرصتطلب و از همه مهمتر مرثیه هولناک و هراسافکنی در تهاجم به کانون خانواده تبدیل کرده است.
*تیتر برگرفته از عنوان فیلمی از امیر کاستاریکا است.