
گفتوگوی ایان رید با چارلی کافمن درباره هنر هراسانگیز اقتباس
در جایگاهی نیستم که بودجه کلانی بگیرم / ذات محدود داستان چالشبرانگیز بود
هنروتجربه – ترجمه مریم شاهپوری: چارلی کافمن در فیلم سال ۲۰۰۲ خود با نام «اقتباس» / Adaptation فرایند نگارش فیلمنامه از کتاب دیگری را به عنوان نوع خاصی از شکنجه به تصویر کشید. او که مأمور اقتباس سینمایی از کتاب غیرداستانی سوزان اورلین، «دزد ارکیده» / The Orchid Thief، شده بود، در عوض روایت کاوشی تمامعیار پیرامون فرایند اقتباس را نوشت؛ و البته با تمرکز بر اینکه چنین فرایندی چهقدر میتواند دردناک باشد. پس حیرتانگیز است که او دوباره جرأت چنین کاری را پیدا کرده است. هجده سال میگذرد و این بار کافمن نهفقط فیلمنامهای اقتباسی نوشته بلکه آن را کارگردانی کرده است.
«در فکر پایان دادن به همه چیزم» / I’m Thinking of Ending Things که نتفلیکس تازگی آن را عرضه کرده است، برداشت فیلمساز ۶۱ سالهاش از نخستین رمان بلند نویسنده کانادایی ایان رید است؛ تریلری با بازیهای جسی پلمونس و جسی باکلی در قالب زوجی جوان که عازم سفری جادهای میشوند تا والدین مرد را در مزرعهشان ببینند. کولاک برف آغاز میشود و والدین ظاهر میشوند؛ جایی که همه چیز کافمنی میشود! چارلی کافمن و ایان رید به درخواست «اینترویو مگزین» به تازگی گفتوگویی مجازی درباره اقتباس انجام دادهاند که آن را میخوانید.
ایان رید: به نظرم اولین موضوعی که باید دربارهاش سؤال کنم این است که نخستین بار کی و چهطور با کتاب برخورد کردی؟
چارلی کافمن: فکر میکنم «آمازون» بر اساس کتابهایی که خریده یا نگاهی انداخته بودم، آن را به من پیشنهاد کرد؛ و به یاد دارم که وقتی خلاصهاش را خواندم واقعاً مرموز و چالشبرانگیز بود، تا حدی خیالی، که همان چیزی است که من دوست دارم.
پس الگوریتم در این مورد درست جواب داد.
بله، در زندگی من بیشتر مواقع جواب داده است… معمولا پس از یافتن مصالحی که دوست دارم، با مدیر برنامههایم تماس میگیرم تا ببیند کتاب تحت مالکیت کسی است یا… پس از کارهای اولیه با آنتونی برگمن – که در نهایت تهیهکننده شد – صحبت کردم که گفت اگر خودت آن را کارگردانی کنی، نتفلیکس احتمالا علاقهمند به همکاری است.
به این نتیجه رسیدی که کتاب کوتاه است ولی جذابیت لازم را برای اقتباس دارد؟
در جستوجوی کتابی بودم که بتوانم فیلمی بر اساس آن بسازم؛ و این کتاب به خاطر ماهیت سوررئال و مبهماش برایم جذابیت داشت؛ و بله کوتاه بود. ماجراهایش کموبیش در یک اتومبیل و یک مرزعه روی میداد. به همین خاطر با خودم گفتم: پول زیادی هم برای ساخت نمیخواهد. البته که در جایگاهی هم نبودم که بتوانم بودجه کلانی برای ساخت فیلم بگیرم. سالهاست تلاش میکنم دستم به یک بودجه معمولی برسد ولی موفق نشدم. در ضمن از ذات محدود این داستان خوشم آمد چون چالشبرانگیز بود.
پیش از آغاز فراگیری جهانی کرونا، نتفلیکس میخواست فیلم را اکران کند که اتفاق خیلی خوبی بود؛ اما به طور طبیعی حالا امکانش نیست و این کاملا قابل درک است. از این موضوع هم راضیام که این طوری روی کاغذ آدمهای بیشتری فیلم را تماشا خواهند کرد تا اینکه در سینماها به صورت محدود اکران میشد و پس از دو هفته از پرده برداشته میشد
منظورت از محدود فقط لوکیشنها است یا چیزی درونیتر؟
هر دو؛ اما منظور اصلیام بخش اعظمی از داستان بود که در خودرو روی میدهد. در ظاهر خیلی غیرسینمایی به نظر میرسد؛ و همین ایده برای من جذاب بود که سعی کنم آن را قانعکننده و جذاب از کار درآورم چون کتاب با موفقیت به آن رسیده بود.
پس چالش ذاتی اینکه داستانی درونی است، برایت جذاب بود.
داستان در ذهن کسی میگذرد اما نه لزوما آن طور که به نظر میرسد؛ و این به عنوان یک مفهوم برایم جذاب بود.
وقتی اولین بار سر صحنه فیلمبرداری آمدم، به شکل رعبآور و عجیبی شبیه همان فضایی بود که موقع نوشتن کتاب در ذهن داشتم.
خوشحالم که این را میشنوم. یافتن چنین مکانی برای ما دشوار بود. هدفمان این بود که مزرعهای بسازیم ولی پولش را نداشتیم. برای همین گفتیم باید جایی را پیدا کنیم و بهنوعی آذینش کنیم. اینجا بود که به ایدههای مختلفی مثل کاغذدیواریهای متنوع رسیدیم. سعی کردیم فضاهای متفاوتی را در این فضای بسیار کوچک خلق کنیم. اگر میتوانستیم مزرعه و خانهای بسازیم، به اندازهای که میخواستیم آن را بزرگ میساختیم و تا جایی که میخواستیم آن را کوچک جلوه میدادیم. هدف این بود که در حافظه متفاوت با صورت واقعیاش احساس شود. میخواستیم خیلی خالی و متروک به نظر برسد اما در حافظه خیلی باشکوه؛ طوری که وقتی خاطرهای از کودکیتان را به یاد میآورید با همه جزییاتش آن را به خاطر میآورید.
بله، رنگها را هم به یاد میآوریم.
همه چیز؛ و زمانی که سنوسالتان بالاتر میرود، دستکم برای من این طور بوده، دیگر همان ارتباط را با مکانهای زندگیام برقرار نمیکنم حتی اگر بیشتر از خانه کودکیام در آنها زندگی کنم.
وقتی صحبتهایمان آغاز شد حیلی درباره انتخاب بازیگران صحبت کردیم و من بازیگران متفاوتی را پیشنهاد کردم و تو هم بازیگران متنوعی را پیشنهاد دادی که برخی را نمیشناختم.
گزینههای پرشماری را بررسی کردیم، بهخصوص برای بازیگر زن جوان فیلم. حتی سراغ بازیگران زن کشورهای مختلف رفتیم چون در نهایت مرد زن را نمیشناسد و در ذهنش، او لهجه دارد. به عبارت دیگر، وقتی به کسی با یک پسزمینه بسیار متفاوت فکر میکردیم، میتوانست تا حدودی چیستی و مسیر داستان را هم تحت تأثیر قرار بدهد. فکر میکنم حتی در این باره صحبت کردیم که چهقدر خوب میشود اگر زن در بعضی صحنهها لهجه داشته باشد و در باقی نه؛ موضوعی که امکانهای دیگری را به همراه میآورد. به هر حال، واقعاً جالب و سرگرمکننده بود.
«در فکر پایان دادن به همه چیزم» مستقیم در نتفلیکس عرضه شد و تماشاگران فرصت دیدنش روی پرده نقرهای را از دست دادند. فکر کردن درباره اینکه برخی فیلم را روی گوشی همراه و در چند بخش نگاه میکنند، برایت ناخوشایند است و دیوانهات میکند؟
مطلوب نیست؛ اما دوست دارم فیلم را روی تلویزیونهای بزرگ تماشا کنند و تا آخر آن را تاب بیاورند. پیش از آغاز فراگیری جهانی کرونا، نتفلیکس میخواست فیلم را اکران کند که اتفاق خیلی خوبی بود؛ اما به طور طبیعی حالا امکانش نیست و این کاملا قابل درک است. از این موضوع هم راضیام که این طوری روی کاغذ آدمهای بیشتری فیلم را تماشا خواهند کرد تا اینکه در سینماها به صورت محدود اکران میشد و پس از دو هفته از پرده برداشته میشد؛ اما حالا تصور بر این است که برای همیشه در نتفلیکس خواهد بود و میلیونها میلیون نفر مستقیم به آن دسترسی دارند. این برای من یک تجربه جدید است. وگرنه ووکاش ژال (جنگ سرد) آن را بهزیبایی فیلمبرداری کرده است و اگر فیلم روی پرده بزرگ سینما دیده شود بهمراتب لذتبخشتر از صفحه کوچک تلفن همراه است.
- اینترویو مگزین، ایان رید