هنروتجربه:محمودرضا ثانی کارگردان مستند «کیارستمی و عصای گمشده» و بهروز نشان تهیه‌کننده این مستند در نشستی در خبرگزاری مهر درباره این مستند و نحوه همکاری خود گفتند.

محمودرضا ثانی در ابتدای این گفت‌وگو نکاتی را درباره شروع فعالیت‌های خود در سینما عنوان و به همکاری با خسرو سینایی در فیلم  «در کوچه‌های عشق» اشاره داشت:« حوالی سال ۶۹ که تازه ما برگشته بودیم به آبادان و هنوز شهر حال و هوای جنگی داشت. سینما را این‌گونه آغاز کردم و آقای سینایی در واقع استاد من بودند، نه فقط در سینما که در زندگی. مثل یک پدر. خاطرم هست حتی برای نوشتن یک نامه ساده به اداره ارشاد، درباره آیین نگارش تذکر می‌داد. این همان رابطه‌ای است که بعدها با آقای کیارستمی هم تجربه کردم. همان حس پدر و فرزندی را داشتیم. بعد از کار سینایی، فیلم‌های جنگی بسیاری در آبادان ساخته شد که به دلیل بکر بود و آماده بودن فضای جنگی بسیاری از گروه‌های فیلم‌سازی به آنجا می‌آمدند. من هم کماکان تنها بودم. گروه‌های سینمایی هم این‌گونه هستند که به یکدیگر راهنمایی می‌دهند و هر گروه که می‌آمد از تجربه گروه قبل کمک می‌گرفت و همه آدرس می‌دادند که در آبادان یک محمود ثانی هست که کارها را هماهنگ می‌کند. موبایل هم نبود و تنها تلفن ثابت خانه بود که مادرم قطع می‌کرد که زیاد زنگ نخورد! (می‌خندد)».

این مستندساز درباره انگیزه جهانگردی و فیلم‌سازی در نقاط مختلف جهان اظهار داشت: « من در سال‌های بعد به‌عنوان بازیگر و دستیار کارگردان فعالیت‌هایی را در سینمای ایران داشتم اما علاقه به سفر و کشف ناشناخته‌ها از کودکی با من همراه بود. شاید دلیلش این بود که از همان کودکی پدرم ما را زیاد به سفر می‌برد. پدرم کتابی داشت با عنوان «جغرافیای کشورهای مسلمان»، آن کتاب را آنقدر دوست داشتم که تک‌تک کشورها را در آن مرور می‌کردم. مدام تخیل می‌کردم که باید به این جاها بروم. از آنجایی هم که بهمنشیر و اروند را در کنار خود داشتیم که به دریا راه داشت، خود را یک «سندباد کوچولو» تصور می‌کردم که باید به سفر بروم.عدها در فیلم‌های احمدرضا درویش مانند «کیمیا»، «سرزمین خورشید» و «متولد ماه‌مهر» به‌عنوان دستیار و بازیگر همکاری داشتم و چند فیلم داستان و مستند هم ساختم اما در مقطعی به جایی رسیدم که احساس کردم دیگر نمی‌توانم طاقت بیاورم. مدام شب‌ها خواب سفر می‌دیدم. به خودم که آمدم دیدم سوار یک لنج در وسط آب‌های خلیج فارس هستم. رفتم دفترچه دریانوردی گرفتم به بهانه ساخت فیلم، اما امروز اعتراف می‌کنم نمی‌خواستم فیلم بسازم و دغدغه‌ام سفر بود. به اولین بندر که رسیدم، گویی وارد دنیایی دیگر شدم و این سفر تا به امروز ادامه داشته است…».

بهروز نشان تهیه‌کننده «کیارستمی و عصای گمشده» درباره ارتباط کاری خود با ثانی اظهار داشت: «محمود ثانی از دوستان بسیار قدیمی من است و همواره با هم بوده‌ایم. سفر هم زیاد با هم رفته‌ایم. بچه‌هایی بودیم که بعدها به واسطه رویدادهای متعدد سینمایی که در جنوب برگزار می‌شد، با سینماگران بسیاری ارتباط می‌گرفتیم. فضای آبادان اینگونه است که مهمان‌ها معمولاً شب‌ها نمی‌خوابند و در شب‌نشینی‌ها بچه‌ها سراغ مهمانان می‌روند. در همین گپ‌های شبانه محمود که پیش‌تر با احمدرضا درویش آشنا بود و همکاری می‌کرد اما بچه‌های دیگری هم بودند که با سینماگران ارتباط گرفتند. دانش اقباشاوی بعدها با آقای درویش کار کرد. عباس امینی با ابراهیم حاتمی‌کیا آشنا شد. کریم نیکونظر که بعدها فیلم‌نامه‌نویس و روزنامه‌نگار شد.خیلی از بچه‌های آن نسل از همان شب‌نشینی‌ها وارد عرصه سینما شدند و بعدها رشد کردند. در بین آن‌ها کارهای محمود را خیلی جدی‌تر پیگیری می‌کردم. چند سالی خارج از کشور بودم و وقتی برگشتم، مدیر فرهنگی مناطق آزاد اروند شدم. پیش‌تر فعالیت‌هایی در زمینه برگزاری ایونت و جشنواره هنری در منطقه جنوب داشتم. با بچه‌های انجمن سینمای جوان هم مذاکراتی داشتیم و فیلم‌هایی هم تولید کردیم. مثلاً در موعد پیاده‌روی اربعین احساس کردیم ظرفیت بسیار خوبی به‌وجود آمده که می‌توان فیلم‌های بسیاری هم ساخت اما تولیدات ما کم است، به همین دلیل فراخوانی منتشر کردیم و با دعوت از ۱۰ فیلمساز، ۱۰ فیلم درباره این رویداد ساختیم. فیلم سعید نجاتی در این ترکیب توانست در چند رویداد جهانی هم شرکت کند.روزی در حاشیه یک مسابقه سوارکاری، بعد از مدت‌ها محمود را دوربین به‌دست در میان جمعیت دیدم. قرار گذاشتیم و یکی دو روز بعد سراغ از راش‌هایی گرفتم که محمود از کارگاه‌های عباس کیارستمی گرفته بود. متوجه شدم به دلیل رابطه احساسی‌ای که محمود با مرحوم کیارستمی داشته، برایش سخت است که مجدد راش‌ها را ببیند و تجدید خاطره شود. اصرار کردم تا توانستم او را راضی به ساخت این مستند کنم. ساخت مستند را که قبول کرد، حتی در روز تشییع و تدفین پدر نیز دست از کار نکشید و می‌گفت وظیفه دارم این مستند را به پایان برسانم».

در بخشی از این گفت‌وگو محمورضا ثانی درباره کارگاه آموزشی کیارستمی در اسپانیا توضیح داد:«از اسپانیا سه‌چهار نفر بیشتر نبودند. از آمریکا، از آلمان، از ایران، از استرالیا و خیلی کشورهای دیگر متقاضی داشتیم. در تمام این مراحل هم آقای کیارستمی اصرار می‌کرد تصویر بگیر! نمی‌دانستم چرا این اندازه اصرار دارد همه چیز را تصویربرداری کنم. آن موقع جوابی به من نمی‌داد اما بعدها در سفری که به کلمبیا داشتیم، وقتی پرسیدم چرا اینقدر در تلاش هستید برای آموزش بچه‌ها و آرام و قرار ندارید؟ در پاسخم گفت، شمع وقتی دارد خاموش می‌شود، گر می‌گیرد.این جمله به‌شدت مرا تکان داد و در واقع هم این شد یکی از آخرین دیالوگ‌های ما با هم.آقای کیارستمی اصرار داشت این آموزش‌ها باید به دست آن‌هایی که علاقه به حضور در این کارگاه داشته‌اند اما نتوانستند برسد و چقدر خوشحال بودم که این شانس را داشتم و این اجازه را پیدا کردم که من تصویربردار این کارگاه‌ها شوم. در خیلی جاها هم خودش دوربین را هدایت می‌کرد تا از کجا تصویر بگیرم».