
گپی با جسیکا هاوسنر کارگردان «جو کوچولو» به بهانه برپایی چهارمین هفته فیلم اروپایی
از قواعد پیروی نکردیم/شیفته اینگمار برگمان هستم
هنروتجربه – ترجمه مریم شاهپوری: «جو کوچولو» پنجمین حضور فیلمساز زن اتریشی جسیکا هاوسنر را در جشنواره کن رقم زد؛ کارگردانی که با دو فیلم نخست خود، «ریتای دوستداشتنی» (۲۰۰۱) و تریلر لینچی «هتل» (۲۰۰۴) به جشنواره کن رفت ولی با درام مذهبی «لورد» (۲۰۰۹) در بخش مسابقه جشنواره ونیز رقابت کرد. هوسنر در سال ۲۰۱۴ یک بار دیگر با رمانس ادبی «عشق جنونآمیز» / Amour Fou به کن بازگشت. «جو کوچولو» فیلمی علمیخیالی است که داستانش در بریتانیا روی میدهد و درباره مادری مجرد به نام آلیس است که گلی خلق کرده که هم بسیار زیباست و هم خواص درمانی چشمگیری دارد. فیلم امروز شنبه ۲۴ آبان از ساعت۱۸:۵۰ تا ۲۰:۳۵ در سایت هاشور به نمایش در میآید.
«جو کوچولو» را یک فیلم ژانر میدانید؟
به نظرم بهتر است بگوییم شاید این فیلم با ژانرها بازی میکند. این تفاوت مهمی است. در فیلمهای ژانر، شما از قواعد پیروی میکنید؛ اما در «جو کوچولو» ما از قواعد پیروی نکردیم.
علاقهای به ژانر دارید؟
بله، خیلی زیاد. من با فیلمهای ژانرهای مختلف بزرگ شدم و این فیلمها بودند که فکر میکردم نهایت هنر هستند. با وجود این، فیلمهای ژانر حکم قراردادهایی را دارند که همیشه سعی کردم زیر سؤال ببرمشان… بله، فکر میکنم ژانر کمی از مد افتاده شده است.
فیلمسازی همیشه هدف شما بوده است؟
بله. وقتی خیلی کمسنوسال بودم میخواستم نویسنده شوم و در دوازدهسالگی هم رمانی نوشتم؛ اما بعد از آن تصادفی دوستی پیدا کردم که یک دوربین ویدیویی داشت. پدرش در تلویزیون کار میکرد و این طوری شد که با قرض کردن دوربین بزرگش، ما یکی از داستانهای کوتاه مرا فیلم کردیم. پس از آن بود که ناگهان فهمیدم ترجیح میدهم خودم را با تصاویر بیان کنم تا واژگان. آنچه در ماهیت تصاویر دوست دارم، کیفیت و ویژگیهایی است که نمیشود در قالب کلمهها توصیفشان کرد. در ضمن، فکر میکنم همیشه با تصاویر بهتر از کلمهها بودم. از این رو، برایم خیلی رضایتبخش بود که داستانهایم را به زبان تصویر برگردانم.
به خاطر میآورید این اولین فیلم کوتاهتان درباره چه بود؟
درباره مرد جوانی بود که در یک هزارتو گم میشود (با خنده). شانزده سالم بود. بهنوعی ملودرام بود و کمی هم سوررئال. شخصیت اصلی در هزارتو گم شده و میکوشد فرار کند، اما بیشتر و بیشتر در عمق آن فرو میرود. در پایان، او پای یک بازی شطرنج مینشیند و اگر برنده شود، میتواند بگریزد.
با ایده خیلی کوچکی آغاز میکنم. اغلب با یک خط داستانی که میدانم فیلمم درباره آن خواهد بود. سپس شروع میکنم به خواندن دیگر داستانها و تحقیق کردن. مصاحبه میکنم و میکوشم بیشتر و بیشتر درباره موضوع و سوژه فیلمم بدانم. بعدش نسخه بسیار کوتاه فیلمنامه را مینویسم، مثلا دوصفحهای
برای نوجوانی شانزدهساله خیلی خردمندانه است…
بله (با خنده). من شیفته اینگمار برگمان هستم؛ همان طور که فکر کنم خودتان حدس زده بودید!
دوست دارم بدانم چهطور به هر پروژه سینماییتان نزدیک میشوید. بگذارید از اولین فیلم بلندتان «ریتای دوستداشتنی» / Lovely Rita شروع کنیم. چهطور به رویکردتان برای ساخت آن فیلم رسیدید؟
تازه از مدرسه فیلمسازی فارغالتحصیل شده بودم و از این واقعیت خیلی دلخور و ناامید که فیلمسازی خیلی مردانه بود؛ و همه داستانهایی که روایت میشدند و همه قهرمانهایی که همیشه میخواستم باشم، فقط و فقط مردان بودند. بهعلاوه، همیشه خیلی به روانشناسی علاقهمند بودم و ردپای این علاقهمندیام را میتوانید در فیلمهایم دنبال کنید. نمیدانم چیزی درباره آن نظریه زیگموند فروید شنیدید که مرد جوانی میکوشد پدرش را بکشد. نمیدانم این ایده روانشناختی را ابداع کرده یا توصیف، ولی فکر کردم چرا باید یک مرد جوان باشد؟ به همین خاطر به ایده اولیه فیلمی رسیدم درباره دختر نوجوانی که والدینش را میکشد.
چهطور نگارش فیلمنامه را شروع میکنید؟
با ایده خیلی کوچکی آغاز میکنم. اغلب با یک خط داستانی که میدانم فیلمم درباره آن خواهد بود. سپس شروع میکنم به خواندن دیگر داستانها و تحقیق کردن. مصاحبه میکنم و میکوشم بیشتر و بیشتر درباره موضوع و سوژه فیلمم بدانم. بعدش نسخه بسیار کوتاه فیلمنامه را مینویسم، مثلا دوصفحهای. بیشتر وقتها حدود یک سال زمان میبرد تا تحقیق کنم و به این دو صفحه برسم. البته دومین فیلمم با نام «هتل» / Hotel استثنا بود و فیلمنامهاش را خیلی سریع نوشتم. در واقع به تحقیقات زیادی نیاز نداشت و ایده اصلیاش این بود: فیلم ترسناکی بدون هیولا. برای «لورد» / Lourdes فکر کردم معجزه اتفاق مثبتی است؛ اما چه میشود اگر این طور نباشد؟
چهطور ایدههای بصری خودتان را با گروهتان در میان میگذارید؟
یک استوریبرد میکشم و سپس با مدیر فیلمبرداریام، مارتین گشلاخت، روی فهرست نماها کار میکنم؛ فیلمبرداری که همیشه با او کار کردم. این مرحله خیلی برایم مهم است چون واقعا به زبان سینما علاقهمندم و همان طور که گفتم دوست دارم داستانی را با تصاویر روایت کنم؛ و به نظرم در این خصوص، مسأله اصلی ریتم و زاویه دید و میزانسن در فهرست نماهاست. (با خنده) به نظرم خیلی پیشپاافتاده است که میگویم «فهرست نماها» اما فکر میکنم باید از همین ترکیب (اشاره به معادل انگلیسی یعنی Shot List) استفاده کنم! و به نظرم سبک بصری واقعا نتیجه همکاری من با طراح صحنه، که خواهرم تانیا هوسنر است، طراح صحنهام کاتارینا ووپرمان و مدیر فیلمبرداریام مارتین است. هر چهارتای ما در همه فیلمهای من همکاری کردیم و به همین دلیل خیلی خوب همدیگر را میشناسیم. ما دور هم جمع میشویم و عکسهایی را به آنها نشان میدهم که از کتابهای هنر و روزنامهها و این طرف و آن طرف جمع کردهام. البته آنها هم همین کار را میکنند و مثلاً تانیا هم با کلی عکس میآید. ما آنهایی را انتخاب میکنیم که همه دوست داریم یا همگی فکر میکنیم برای فیلم خوب هستند. گاهی وقتها ایده طراحی لباس ابتدا مطرح میشود و طراح صحنه با آن سازگار و هماهنگ میشود.
با بازیگرانتان چهطور کار میکنید؟ آنها را به حال خودشان میگذارید یا با آنها نیز همکاری نزدیکی دارید؟
همه نکات برنامهریزیشده است. هر حرکت و اشارهای سر صحنه کاملا هدفمند است. ما صحنهای را تمرین میکنیم و بعد از آن، هر کسی میداند دقیقا باید کجا برود و کی. گاهی وقتها بازیگران دوست ندارند این گونه کار کنند چون مثل طراحی حرکتها (کوریوگرافی) در باله است. برخی دوست دارند و بعضی احساس میکنند دستوپایشان بسته میشود؛ اما در مورد «جو کوچولو» خوششانس بودم که همه بازیگران کاملا با این شیوه راحت بودند و خیلی بهمان خوش گذشت. واقعا جو مثبتی حاکم بود سر صحنه و همه تقریبا موافق بودند که شیوه درستی است. ما همه گروهی رقصنده بودیم و من طراح حرکاتشان.
- دیمن وایز، ددلاین