
گفتوگویی با نانی مورتی به بهانه نمایش فیلم «مادرم» در هفته فيلم ايتاليا
تصویری تمام عیار از عزیزانمان نداریم
هنر و تجربه – مریم شاهپوری: بازیگر و نویسنده و کارگردان ایتالیایی نانی مورتی با درام «مادرم» / Mia Madre به جشنوارههای مختلفی رفت، از جمله جشنواره فیلم نیویورک که بهانه گپ کوتاه مِکادو مورفی با او برای «نیویورک تایمز» شد و چهار سؤال پایانی این گفتوگو از آن برداشته شده است. بخش ابتدای مطلبی که پیش رو دارید هم از گفتوگوی آن کاترین تیتزه برای «آیفورفیلم» / eyeforfilm برداشته شده است.
«مادرم» درامی شبهخودزندگینامهای است درباره کارگردانی که در جریان ساخت فیلم جدیدش درگیر وضعیت مادر بیمارش میشود. مورتی، مارگِریتا بای را برای ایفای نقش اصلی به جای خودش برگزید و خودش نقش برادر این شخصیت را بر عهده گرفت. اولین نمایش «مادرم» در بخش مسابقه اصلی جشنواره کن ۲۰۱۵ بود که در نهایت جایزه کلیسای جهانی را نصیب نانی مورتی کرد. فیلم پس از آن به جشنوارههای مختلفی رفت و از جمله در بخش «نمایشهای ویژه»ی جشنواره تورنتو به نمایش درآمد. این فیلم که در هفته فیلم ایتالیا گروه «هنروتجربه» هم حضور دارد امتیاز میانگین ۲۵ منتقد به «مادرم» در «متاکریتیک» هفتاد از صد شده است.
«مادرم» سه شنبه ۱۱ آذرماه ساعت ۱۷:۴۰ تا ۱۹:۳۰ در پلتفرم هاشور نمایش داده میشود.
تا امروز تصویری واقعگرایانهتر از این در خصوص «خواب دیدن موقع نگرانی» ندیده بودم.
ممنون. در واقع میخواستم این لایههای مختلف دائم در هم تنیده شوند. شاهد واقعیت هستیم و فیلم در فیلم؛ بعدش رؤیاها، خاطرات و فانتزیها میآیند.من ناراحت نمیشوم اگر تماشاگری صحنهای را ببیند و بهسرعت متوجه نشود به کدام یک از این لایهها تعلق دارد.
و این دقیقاً همان احساسی است که ما موقع نگرانی تجربه میکنیم. به یاد دارم تجربه از خواب بیدارشدنی را که بلافاصله نفهمیدم کدام تصویر رؤیاست و کدام به حالت بیداری تعلق دارد. به همین خاطر گفتم تصویر واقعگرایانهای خلق کردید.
بله، تمام این لایهها و سطحهای رؤیا و خاطره و خیال را نمیخواستم از نظر سبک چندان از هم متمایز کنم؛ و هدفم این بود که با برشهای ظریف در دل هم جای بگیرند.
دو موضوع آشکارا در «مادرم» مرکزیت دارند: کار و گرامر.
(مورتی «گرامر» و «گرندمادر» را اشتباه گرفته و چنین جواب داده است:) شخصیت مادربزرگ به این دلیل مهم است که فقط یک رابطه مادر و دختری لازم نبود و رابطه مادربزرگ و دختری که نوهاش است هم اهمیت ویژهای دارد. اصلاً این رابطه صاف و ساده و نابتر است. در مورد کار هم بله، مارگریتا رابطه بسیار قویای با کارش دارد؛ به قدری که مثلاً برادر هم کارش را رها میکند چون خیلی تحت تأثیر بیماری مادر قرار میگیرد ولی او نمیتواند. هنگام ایدهپردازی و هماهنگسازی اجزای فیلمهایم روزهای خیلی سختی را تجربه میکنم؛ به هر حال، در مورد شخصیت برادر، جووانی، که داوطلبانه کارش را رها میکند و کارگران کارخانه که بیکار میشوند، تقارنی دیدم.
ما دچار یک سوءتفاهم فرویدی خیلی جالب شدیم. من گفتم «گرامر» نه «گرندما» (مادربزرگ). مادربزرگ، معلم لاتین است و شخصیت بری (با بازی جان تورتورو) به خودش به صورت سومشخص اشاره میکند. برای همین گفتم گرامر در فیلم مرکزیت دارد. با وجود این، جوابتان را دوست دارم.
(میخندد) « مادرم» فیلمی هم هست درباره آنچه با ما میماند وقتی که عزیزانمان را از دست میدهیم؛ و در این فیلم زبان لاتین است که مادربزرگ به نوه درس میدهد و آن جعبههای پر از کتاب؛ و داستانهایی که دانشآموزان سابق او دربارهاش روایت میکنند. این را از داستانهایی گرفتم که به من مربوط میشد و دانشآموزان سابق مادرم که معلم لاتین و زبان یونانی بود، پس از مرگش با من در میان گذاشتند و گروههای سنی مختلفی را شامل میشدند از چهلساله تا هفتادساله. من با این داستانها به شناختی اساسی از مادرم رسیدم که خودم درکش نکرده بودم. گاهی وقتها آن قدر به کسانی که دوستشان داریم نزدیک هستیم که حتی نمیتوانیم آنها را به طور کامل ببینیم و تصویری تمامعیار از آنها داشته باشیم.
حالا درباره صحنه سینما صحبت کنیم؛ جایی که پوستر فیلم شبیه «بالهای اشتیاق» / Wings Of Desire است. چند هفته پیش با ویم وندرس صحبت کردم که گفت شما برای کسب اجازه با او تماس گرفتید. فکر میکنم انتخاب جالبی کردید چون شخصیتی که بازی میکنید، جووانی، آن قدر خوب است که تصور نمیشود حقیقی باشد! او یک فرشته است؟
بله، او همان شخصیتی است که مارگریتا و تا حدی خودم در زندگی واقعی آرزو داریم که باشیم. میتوانید بگویید که او بازتابی از شخصیت مارگریتا است.
چهطور تصمیم گرفتید از عناصر کار یک کارگردان استفاده کنید و کدام بخشها را در فیلم به نمایش بگذارید؟
خب، گاهی وقتها در جریان فیلمبرداری خیلی سخت کار میکنید و مثلاً بیش از ده ساعت سر صحنه هستید ولی در نهایت فقط دو دقیقه در فیلم استفاده میشود. میخواستم مشکلهایی را به نمایش بگذارم که ممکن است کارگردانی سر صحنه و زمان فیلمبرداری با آنها روبهرو شود. زندگی خصوصی شخصیت اصلی پر از مشکلها و تردیدهاست ولی نمیخواستم زندگی شخصیاش در فیلم بازتابی داشته باشد. برای همین فیلمی که میسازد درباره موضوعی کاملاً متفاوت و سرراست است.
با وجود این، فیلم خیلی به زندگی خود شما شبیه است تا شخصیت کارگردان «مادرم». این موضوع برایتان مهم بود؟
بله، «مادرم» فیلمی کاملا خودزندگینامهای است، بجز نوعی فیلمی که شخصیت مارگِریتا میسازد. در واقع او فیلمی به سبک نانی مورتی نمیسازد. از همان اوایل کار بود که فکر کردم پروتاگونیست فیلم باید یک زن باشد، و حتی از مرحله نگارش فیلمنامه مارگریتا بای را برای ایفای نقش اصلی در ذهن داشتم. البته از نظر فردی بهمراتب به مارگریتا شبیه هستم تا شخصیت جووانی که در فیلم بازی میکنم.
غافلگیرکنندهترین یا تکاندهندهترین لحظه ساخت فیلم کدام بود؟
با یک نمای بهخصوص خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم؛ جایی که نوه حرفهای تلفنی را میشنود و متوجه درگذشت مادربزرگش میشود. او میفهمد چه اتفاقی افتاده است و فقط زیر پتو پنهان میشود.
پرداختن به موضوعی که این قدر برایتان اهمیت داشت و دلی بود، چالشبرانگیز بود؟
فکر میکنم زمانی که کسی فیلمی میسازد، فقط همین کار را انجام داده است. او مستقیم با موضوع درگیر نیست، حتی زمانی که از نظر احساسی تحت تأثیر آن است. من وقتی مینویسم، به نوشتن فکر میکنم. وقتی فیلمبرداری میکنم یا تدوین، فقط به همین کارها میاندیشم. این کار من است و به خودم اجازه نمیدهم با موضوع درگیر شوم، حتی اگر خیلی دردناک باشد. من این طور فکر میکنم که شاید اشتباه باشد. شاید درگیری احساسی با موضوع، امری اجتنابناپذیر است.