ماهنامه هنروتجربه-حمیدرضا گرشاسبی: جسمی که بیمار میشود، نشان میدهد ضعفی در یکی از ارگانها پیش آمده که نمیتواند درست عمل کند. و از آنجا که جمیع ارگانها، کالبد ما را شکل میدهند، بنابراین بدقلقی هر عضو درنهایت کلیت جسم ما را از کار میاندازد. از طرفی میتوان گفت هر ضعف از هر ارگان، یک جسم را بیمار میکند. پس رابطهای دو طرفه است بین واژگان بیماری و ضعف. هر کدام علت یکی و هر کدام معلول آن دیگری است. این رابطه علت و معلولی را میتوان در نسبت زندانی و جامعه هم دید. بهحتم زندانی همان بیماری است که به خاطر سستی و نارسایی عضوی از وجودش، محروم از بودن در جامعه شده است. خانواده و جامعه دو رکن اساسی در به وجود آمدن آن نارسایی هستند. بهخصوص که زندانی نوجوانی باشد از همان گروهی که در فیلمی مثل «خط باریک قرمز» میبینیم. در هر گفتوگویی که با آنها میشود، همه آنها اشارهشان به بی بهره بودن از خانوادهای درست است. دوباره نگاهی دقیقتر بیندازیم به فصلی که بازیگر زن – هنگامه قاضیانی- روبهرو میشود با نوجوانان و از آنها میخواهد با او به دیالوگی برسند. بازیگر میشود مادرِ همه آنها و لحظهای را یادآور میشود که سقوط آغاز شده است. او بر لزوم گفتوگو تاکید میکند؛ گفتوگویی که میتواند روشنگر و راحت صورت بگیرد تا تبدیل شود به نوعی از درمان برای زندانی اسیرشده در این کانون. موضوع اصلی این است که اگر زندانی اینجاست، دلیل اصلیاش این است که چنین گفتوگوهایی صورت نگرفته. اساسا این آدمها با گفتوگو بیگانهاند. یکیشان میگوید هیچگاه نتوانسته مقابل مادرش بنشیند و چشم در چشم هم حرف بزنند. حرف اصلی فیلم همین است؛ گفتوگو به جای خشونت. گفتوگو به جای دوری. گفتوگو به جای نفرت. گفتوگو برای نزدیکی. که اگر آدمها میتوانستند یاد بگیرند گفتوگوی سازنده را در همه شئون زندگیشان بنا کنند، کار به زندانی شدن نمیکشید. البته اینجا زندان به چیز دیگری تغییر نام داده و شده کانون اصلاح و تربیت. این همان ترکیبی است که یکی از نوجوانان درباره آن حرف میزند و شاید نکته مرکزی فیلم را بروز میدهد؛ اینکه دیگران سعی دارند کانون را زندان ندانند، اما به زعم او کانون هم زندان است. فرقی نمیکند میله و سلول ندارد، که دارد، اما آزادی نیست و آدمها دور افتادهاند از چیزهایی که دوست دارند انجامشان دهند، یا کنارشان باشند.
فیلم «خط باریک قرمز» مصداقی عینی از مفهوم سایکو درام است. نوجوانان را در وضعیتی نمایشی میگذارد تا به احساسی از رهایی و مداوا برسند. از این نظر به همان اندازه که نمایشِ فیلم مهم است، روندِ ساخت آن نیز اهمیت دارد.
در فیلم «رهایی از شاوشنک» در دو جای جداگانه، درباره امید صحبت میشود. یک بار اندی: «رد، یادت باشه امید چیز خوبیه و چیزهای خوب هیچوقت نمیمیرن.» و رد: «بذار یه چیزی بهت بگم رفیق. امید چیز خطرناکیه.» کاری که عوامل فیلم انجام دادهاند، کاری پرریسک بوده؛ درست به اندازه این دو تعریف متناقض از واژه امید.