
هنروتجربه-کامبیز حضرتی: سینمای کوتاه عرصهای برای بروز و ظهور خلاقیتهای تازه و یافتن شیوههای نوین زبان و بیان است تا از طریق آن اهالی این سینما بتوانند دست به خلق دستورزبان سینمایی تازهای بزنند و فضای خلاقانهتری را نسبت به سینمای معمول بیافرینند. به بهانه برگزاری سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران به بررسی و ارزیابی چند فیلم انتخاب شده از این رویداد سینمایی میپردازیم.
هزارتوی ترس و تنهایی
فضایی تاریک، معماگون، کاراکتری که انگار برای دزدی به خانهای وارد شده، عکس و سلفی گرفتن، شیرینی خوردن، مسواک زدن با خشونت و… اینها مجموعهای از فضاهایی است که مرتضی فرهادنیا در فیلم «پانیک» انتخاب کرده است تا کاراکتر اصلی فیلم خود را در این هزارتوی فکرها و موقعیتها قرار داده و درگیر کند.
فضای فیلم در ظاهر منطقی ندارد اما با پیش رفتن فیلم متوجه میشویم که منطق اصلی آن را حالت روانی کاراکتر اصلی با دوگانه شدن و به جستوجوی خود برآمدن برای ما روشن میکند. همه چیز در گرو نام فیلم و حالتی است که فرد پانیک با آن مواجه میشود و فیلم منطق روانشناسانه دارد.
اختلال اضطرابی پانیک که معمولا رشد آن در دهه دوم زندگی افراد است، حملهای حدودا ۱۰ تا ۳۰ دقیقهای دارد. در طول این حملات فرد دچار بیماری دچار احساس شدید اضطراب، ترس و نگرانی میشود که در مدت چند دقیقه به اوج خود میرسد.
این بیماری روانی منطقی موجه برای برخورد روانشناسانه و سینمایی از نوع کوتاه دارد. طول حمله پانیک مطابقت خوبی با زمان محدود فیلم کوتاه دارد. چرا که کارگردان فرصت دارد تا در یک بازه زمانی محدود لایههای مختلف روان و اضطرابهای فرد درگیر با حمله را نشان دهد که زمان آن مطابق با طول حمله پانیک باشد.
اساس واقعیت فیلم «پانیک» از جنس رئالیسم نیست و فیلمساز سعی داشته است تا جنس تصاویرش را به صورت مکانیکی و ماشینی انتخاب کند تا واقعیت افزوده سینمای تجربی را به فیلم اضافه کند.
علاوه بر جنبههای روانشناسانه و تکنیکی این فیلم برشی از زندگی انسان مدرن است؛ با دغدغهها و اضطرابهای زندگی امروزه. وضعیتی که در آن فرد در جمع قرار میگیرد و درعین حال تنهاتر میشود و در خلوت خود سعی دارد نگرانیها و اضطرابهای روحی و عمیق خود را به صورت اغراق شده برونفکنی کند. این فیلم در فرم و مضمون هزارتویی از ترس و اضطراب درونی و تنهایی انسان مدرن پدیدآورده است که تماشای آن از دور تشویشزا است.
ترس، تلنگر و تردید
کودک در سینما وجدانی است که حقیقت را درمییابد و سکوت میکند. در لحظات مختلف آثار سینمایی وقتی کاراکتری قرار است کاری فراتر فعالیتها و اقدامات روزمره انجام دهد، گاهی کودکی ظاهر میشود که همچون وجدان او با تردید در مقابلش میایستد و با شامه حقیقتیاب خود به کاراکتر اصلی زل میزند. این نگاه معصومانه مفهوم ترس، تلنگر و تردید را به کاراکتر اصلی القا میکند. فیلم کوتاه «شاهد» ساخته علی عسگری فیلمی است که برمبنای نگاه کودک و دریافت حقیقت توسط او ساخته شده است.
یک روز معمول بین کودک و مادرش در جریان است. قرار است این دو به اتفاق هم به پاساژ بروند تا رنگ لباس مدرسه دختربچه را عوض کنند تا او نیز لباسی مشابه دیگر همکلاسیهایش داشته باشد. اما یک اتفاق یا شاید یک تقصیر غیرعامدانه همه شرایط را عوض میکند تا پیرزنی که ترس از پلهبرقی دارد توسط مادر روی پله برقی سوار شده و حادثهای برایش رخ بدهد که به قیمت جانش تمام شود. پس از این حادثه، فرار مادر از صحنه برای آن که تقصیر خود را پاک کند انبوهی از گناه را بردوش او میگذارد که در نگاه ساکت و شرمزده دختر هزاران معنا دارد و بدون آنکه حرفی زده شود تلخی این تقصیر و وجدان معذب مادر را برملا میکند.
فضای کلی پیرنگ داستان «شاهد» تاحدی قابل مقایسه با فیلم کوتاه و موفق «روتوش» کاوه مظاهری است که در آنجا نیز مرگ و عدم پذیرش تقصیر دو موتیف اصلی داستان هستند. جدا از این قیاس داستان، فیلم علی عسگری از نظر پرداخت به جزئیات و چفت و بست داستان و فضاسازی گاه دچار اختلال میشود.
فیلم درعین خوش ساخت بودن برای بیرون آمدن ناگهانی دختر از ماشین و قرارگرفتنش در جایی روبهروی مادر دلایلی به دست نمیدهد، حرکت ماشین در طول خیابان کمتر حس حضور در فضای شهری را القا میکند و انگار در این لحظات با یک فیلم استودیویی مواجه میشویم.
یک موقعیت بغرنج
«پارک دوبل» ساخته دریا آذری یک موقعیت بغرنج از یک زن سرپرست خانوار و کودکش را دستمایه کار قرار داده است. فیلم در سکوت میگذرد و در یک بازه زمانی خیلی صرفهجویانه و کوتاه تلاش دارد تا سختی یک زن راننده تاکسی را بدون ادای حتی یک کلمه بیان کند.
فیلم با تعریف موقعیتهای مختلف و به اقتضای شغل زن عمدتا در ماشین میگذرد. البته در انتهای کار ما دلیل برخی از کارهای این زن را میفهمیم. تنها در دو لحظه است که این زن را خارج از فضای ماشین میبینیم یکجا به دنبال بچه خود رفته و در جای دیگر به دنبال کاری میرود و سرانجام به طرف تاکسی زرد خود برمیگردد. تنها در این لحظه است که ما از شغل زن مطلع میشویم.
فیلم «پارک دوبل» داستانمحور نیست و سعی میکند یک موقعیت خاص و البته نه دور از ذهن را به صورتی مطرح کند که ما به آن وضعیت پی ببریم. اتکای فیلم به وجوه بصری، فاصله گرفتن از دیالوگ، آشناشدن با وضعیت زن سرپرست خانواده، آنهم در یک شغل عمدتا مردانه و سخت مانند رانندگی تاکسی وجوه خوبی است که در زمان محدود فیلم به آن پرداخته شده است. اما در نهایت وقتی متوجه این موضوعات میشویم و روابط را به شکل معنادارتری مرور میکنیم. از خودمان میپرسیم پس تکلیف داستان چه میشود؟ موقعیت را به خوبی متوجه شدیم ولی درست در همان لحظه که مشتاق شنیدن داستان سخت این خانواده دونفره هستیم فیلم تمام میشود. به جز تنک و کممایه بودن داستان «پارک دوبل» فیلمی خوش ساخت است که کمتر ایرادی میتوان از فضای بصری آن گرفت.