
شهرام مکری:
خشونت در جامعه رو به افزایش است/ پیشآگاهی هنر نادیده گرفته میشود
هنروتجربه: شهرام مکری میگوید متاسفانه باید بگویم آن چیزی که به عنوان اتفاق بیرونی میبینم، افزایش چرخه خشونت در جامعه است. این فقط درباره خانوادههایی که دچار چنین ماجرایی میشوند نیست. ما تقریباً هیچ تصادفی را در تهران نمیتوانیم ببینیم که به دعوای طرفین منجر نشود. تمام اینها به نظرم زنگ خطر است، به این معنا که خشونت در جامعه ما رو به افزایش است.
شهرام مکری که چند سال قبل فیلم «ماهی و گربه» را براساس یک ماجرای واقعی از رستورانی که غذای خود را از گوشت انسان میپخت، ساخته، درباره خبرهایی که از این حادثه در هفته قبل منتشر شده است ابتدا به آشنایی خود با بابک خرمدین اشاره کرد و به ایسنا گفت: «من بابک خرمدین را از سالها قبل میشناسم و این شانس را داشتم که معلم او در دوره اولی که به انجمن سینمای جوانان آمده بود، باشم. این ماجرا مربوط به حدود سالهای ۷۸ و ۷۹ است که تازه تدریس را شروع کرده بودم. در انجمن شاگردی به نام بابک خرمدین داشتم و این اسم چنان ترکیب جالبی بود که در ذهن ماندگار میشد، اما ویژگی بابک تنها همین اسم نبود. او شخصیتی آرام و خوددار داشت و آنقدر سوالهایش را آرام و باطمأنینه میپرسید که باید دقت میکردی یا سرت را جلو میبردی که بشنوی چه میگوید. بعد از آن دوره انجمن، خاطرم هست که فیلمسازی را شروع کرد و فیلمهایش به خاطر فضای متفاوت و عجیب که شاید تحت تاثیر سینمای اروپا یا فیلمسازهایی مثل شانتال آکرمن باشد، جلب توجه میکرد. زمانی که در شورای «هنروتجربه» بودم، وقتی فیلمهای او میرسید فکر میکردیم که «هنروتجربه» میتواند محل نمایش آثاری مثل فیلمهای بابک خرمدین باشد که مدل متفاوتی از سینما هستند. او لانگ تیکهای ثابت و بلندی در فیلمهایش میگرفت که اتفاقاً خانوادهاش جلوی دوربینش بودند و من اولین بار پدر و مادر بابک را در فیلمهای کوتاهی که میساخت، دیدم».
او افزود: «زمان گذشت تا اینکه او در دانشگاه قبول شد و بعد هم سینما خواند و به یک مدرس خوب تبدیل شد که در انجمن سینمای جوان تدریس میکرد. آخرین باری که خودم مستقیم با بابک در ارتباط بودم زمانی بود که او را به عنوان مدرس به یک موسسه معرفی کردم. جالب است که قرار بود آموزش در آن کلاس براین محور باشد که چطور میتوان از طریق هنر در مورد خشونت آگاهی داد یا از آن جلوگیری کرد؟! وقتی دوستانم در موسسه خواستند مدرسی را در این حوزه معرفی کنم، بابک خرمدین که توصیفش را در تدریس شنیده بودم و با توجه به روحیه و رفتارش برای من نشانهای از یک آرامش بود، اولین اسمی بود که به ذهنم رسید. همه اینها را گفتم تا نوع رابطه شخصیام با بابک خرمیدن را توضیح دهم و بگویم که چقدر از شنیدن خبر اتفاقی که برای او افتاد، شوکه شدم و چقدر تاثیر بدی بر من گذاشته است».
این کارگردان سینما با اشاره به حوادثی که با گذشت زمان فجیعتر میشوند و همین ماجرای قتل که پس از دو روز ابعاد دیگری از آن روشن شد، ادامه داد: «فکر میکنم این اتفاقها مثل یک گلوله برفی که میچرخد، بزرگ و بزرگتر میشوند و هر لحظه ابعاد متفاوتی از این قضایا و ماجراها را میبینیم. یکی از دلایلی که باعث شد شوک این خبر برای جامعه زیاد شود، این بود که مردم شباهتهایی را بین خود و شخصیتهای درگیر این ماجرا میبینند. شاید اگر ما خبری درباره یک قتل بشنویم که به لحاظ جغرافیایی، فرهنگی، طبقهای و زبانی دورتر از ما باشد آن را بیشتر مثل یک داستان یا تخیل در نظر بگیریم ولی ویژگی این اتفاق حداقل برای من این بود که فکر کردم چقدر شبیه موقعیتهایی است که ما در آن زندگی میکنیم؛ پسری که استاد دانشگاه است، موفق است، شخصیتی آرام دارد و پدر و مادری که شبیه پدر و مادرهای دیگر هستند. به نظر میرسد این آدمها شبیه کسانی هستند که در کوچه، خیابان، مغازه و سالن سینما میبینیم و آنچه الان شوک این ماجرا را بیشتر کرده این است که فکر میکنیم حوادث چقدر میتوانند به ما نزدیک باشند و ما از آنها غافل و بیخبر هستیم».
میخواهم در اینجا به فیلم «خانه پدری» کیانوش عیاری اشاره کنم ، از وقتی ساخته شد چقدر شنیدهایم که این فیلم تلخ و سیاهنماست. من نمایش فیلم جشنواره فجر را به خاطر میآورم. وقتی از پلههای سالن برج میلاد پایین میآمدیم، چند جوان جلوی آقای عیاری را گرفتند و یکی از آنها با صدای بلند میگفت، آقای عیاری این فیلمی که شما ساختهاید کجا اتفاق میافتد؟ در ایران؟
این فیلمساز درباره آنچه در حوزه کاری خودش میتواند رخ دهد، توضیح داد: «یکی از مشکلات جامعه سینمایی ما با موضوعهای حساس در این است که یا آنها را نادیده میگیرد یا در شکلهای حداقلی میگذارد یا با القابی مثل سیاهنمایی آنها را به یک کنج میاندازد و همین، جا را برای اینکه امکان تحقیق و حرف زدن درباره آن وجود داشته باشد به حداقل ممکن میرساند. میخواهم در اینجا به فیلم «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری اشاره کنم که از وقتی ساخته شد چقدر شنیدهایم که این فیلم تلخ و سیاهنماست. من دقیقا جشنواره فجری را که فیلم در آن نمایش داشت به خاطر میآورم. وقتی از پلههای سالن برج میلاد پایین میآمدیم، چند جوان جلوی آقای عیاری را گرفتند و یکی از آنها با صدای بلند میگفت، آقای عیاری این فیلمی که شما ساختهاید کجا اتفاق میافتد؟ در ایران؟ آیا واقعا در ایران چنین چیزی را داریم؟ عین این جملات را به خاطر دارم و احتمالاً اگر الان آن جوان این گفتوگو را بخواند یادش می آید که این حرفها را به عیاری زده بود. وقتی ما سعی کنیم هنری را که میخواهد به ما پیشآگاهی بدهد، هنری را که میخواهد بگوید فاجعه همین قدر نزدیک میتواند باشد به کنج بیندازیم و سعی کنیم آن را نادیده بگیریم، احتمالا فقط برای هنری میتوانیم جا باز کنیم که قرار نیست تاثیر بزرگ بگذارد یا خاصیتی داشته باشد. انگار با نادیده گرفتن، بار مسئولیت را از روی دوش برمیداریم در حالی که نه تنها در سینمای ایران بلکه در سینمای دنیا هم چنین چیزهایی هست. مثلا میبینیم که میشائیل هانکه از موبایل و نقش رسانه و فضای اینترنتی در فیلم آخر خود صحبت میکند یا در فیلمهای قبلی خود از خشونت به عنوان یک چرخه یاد میکند. اینها فقط مخصوص ایران و سینمای ایران نیست، بلکه در همه جای دنیا ایدهها حول و حوش همین مسائل میتواند شکل بگیرد، منتها تفاوت در این است که وقتی هانکه در این موارد صحبت میکند فیلمهای او میتوانند در بهترین سالنها نمایش داده شوند و مهمترین آدمهایی که کار روانکاوی اجتماعی انجام میدهند در مورد آثارش صحبت کنند، اما اینجا فیلم عیاری محکوم میشود که نمایش داده نشود چون احتمالاً درباره موضوعی صحبت میکند که ممکن است آن موضوع از نظر ما خلاف واقع به نظر برسد».
مکری در بخش پایانی این مصاحبه درباره اینکه وقتی پس از ۶ سال از ساخت «ماهی و گربه» با اتفاقی فجیعتر روبرو میشود و اینطور به نظر میرسد که در مسیر جلوگیری از چنین وقایع خشونتباری عقب افتادهایم، چه پیشبینیای از آینده این راه دارد؟ بیان کرد: «متاسفانه باید بگویم آن چیزی که به عنوان اتفاق بیرونی میبینم، افزایش چرخه خشونت در جامعه است. این فقط درباره خانوادههایی که دچار چنین ماجرایی میشوند نیست. ما تقریباً هیچ تصادفی را در تهران نمیتوانیم ببینیم که به دعوای طرفین منجر نشود. همین چند روز قبل ویدیویی از برخورد یک کارمند بانک با مشتری پخش شد. پیشتر هم خبرهای مختلفی را شنیدهایم حتی در سطح دعواهایی که دو همسایه دیوار به دیوار دارند. تمام اینها به نظرم زنگ خطر است، به این معنا که خشونت در جامعه ما رو به افزایش است. اینکه باید چه کاری در این زمینه انجام شود در حوزه تخصص من نیست و باید آدم های متخصص اظهار نظر کنند و بگویند چطور ممکن است به سمت جامعه شادتری برویم، چطور باید به سمت جامعهای برویم که آدمها در قدم اول گذشت را یاد بگیرند؟ بعد، فکر کنند که اگر گذشت نکردند دوری کنند، اگر دوری نکردند به قانون مراجعه کنند تا حق خود را بگیرند و اگر هیچ کدام از این کارها را انجام ندادند، دست به انتقام گرفتن نزنند. چطور ممکن است در یک اتفاق ساده مثل سبقت گرفتن یک ماشین تا رعایت نشدن حق در بانک و … انتقام گرفتن به اصلیترین برنامه آدمهای جامعه تبدیل شود؟ این حجم از خشونت را چطور باید کنترل کرد».
مکری افزود: «من در فیلم «هجوم» سعی کردم بگویم که چرخه خشونت چطور میتواند بزرگ شود و همه آدمها را درگیر کند. از فیلم «پرویز» مجید برزگر هم میتوان اسم برد که مستقیم درباره همین موضوع صحبت میکند یا مثلاً «عنکبوت» ابراهیم ایرجزاد که میگوید چرخه خشونت چه آدمهایی را به وجود میآورد. در این موارد فیلم کم نداریم و فکر میکنم الان دیگر نوبت مسئولان و کسانی است که برنامهریزی میکنند تا فکر کنند چطور میتوانیم جامعهای شادتر با آدمهای مهربانتر داشته باشیم».