
بخش دوم میزگرد فیلم «بوتاکس» در سایت هنروتجربه-بخش دوم
شخصیت «اکرم» در «بوتاکس» به اوتیسم شباهت دارد
هنروتجربه-رضا صائمی: در بخش دوم میزگرد فیلم «بوتاکس» به گفتوگو درباره شخصیتهای قصه به ویژه کاراکتر محوری آن اکرم پرداختیم. «سوسن پرور» که نخستین نقش بلند و اصلی خود را در سینما با اکرم تجربه کرده درباره مواجههاش با این شخصیت و چگونگی درک و یافت آن به نکات قابل تاملی اشاره میکند و کاوه مظاهری هم به چگونگی روایت آن میپردازد. بخش دوم این میزگرد را اینجا بخوانید.
*در بوتاکس ابهاماتی وجود دارد که ممکن است به همان دلیلی که یک منتقد فیلم را دوست دارد به همان دلیل منتقد دیگری آن را نپسندد و یا مخاطب از اینکه نتواند تشخیص بدهد که این فیلم دارای یک قصه رئالیستی است و یا سوررئالیستی، گیج شود و عنوان کند که فیلم تکلیف اش با خودش روشن نیست و در دنیای عینی و ذهنی در نوسان است.
کاوه مظاهری: از قضا فیلم تکلیفاش روشن است، و قرار بود دقیقا همین همینی که می گویید باشد. اگر چنین اتفاقی افتاده، ما به نتیجه ای که میخواستیم رسیدهایم و حالا اگر کسی رسیدن به چنین نتیجهای را بپسندد یا نپسندد بحث دیگری است و سلیقه او مطرح است. اینکه از ژانری به ژانر دیگر در یک فیلم حرکت کنیم برای من جذاب بود و دوست داشتم چنین تجربهای داشته باشم و این یک تجربه رایجی در سالهای اخیر سینمای دنیا بوده است. شاید من مدل موفقی از این تجربه نباشم اما نمی توان در کل منکر چنین تجربهای شد و برایم مهم این است که من چنین ریسکی را قبول کردم و میدانستم که در ایران با چنین رویکردی حتی ممکن است مخاطب ریزش کند، یا فیلم فقط مناسب سلیقه¬های خاصتری خواباشد.
سوسن پرور: به نظر من آدمهایی که در تجربه زیستی خود عواطف و احساسات متفاوتی را تجربه کرده باشند بهتر با این گونه فیلمها ارتباط برقرار میکنند. به عنوان مثال در فیلم «روتوش» شاید برای من حتی یک لحظه هم پیش نیامد که از خودم بپرسم که انگیزه آن زن چه بود، در حالیکه ممکن است برای عده دیگری این سوال پیش بیاید. همه اینها به زیست متفاوت تک تک ما برمیگردد.
* چه بسا زنان و یا مردانی در زندگی درگیر چنان نفرتی از شریک عاطفی خود هستند که منتظر چنین فرصتی باشند که مریم (با بازی سونیا سنجری) در فیلم «روتوش» به دست آورد. بنابراین اینکه من تجربه مشابه نداشتهام دلیل بر این نیست که نتوانم آن را هم درک کنم.
سوسن پرور: یعنی حتی اگر شخصی تجربه مشترک چنین شرایطی را هم نداشته باشد، حداقل میتواند با درد مشابهی که زیست کرده است تطبیق دهد تا برایش قابل درک شود. به نظرم افرادی که توانایی درک چنین رویدادهایی را ندارند، زندگی بیش از حد نرمالی را از سر گذراندهاند. به عنوان مثال در مورد قتل بابک خرمدین انگیزه پدر برای کشتن پسرش به درستی مشخص نشد اما همه ما پذیرفتیم و قتل را باور کردیم.
کاوه مظاهری: واقعیت این است که ما در کشوری زندگی می کنیم که سلیقه¬ی رایج، طرفدار فیلمهای هایپر ناتورالیستی است و اعتبار یک فیلم از میزان شباهت آن به زندگی واقعی می آید. ولی سوال اینجاست که اصلا چرا سینما باید شبیه به زندگی واقعی باشد؟ این تفکر در سالهای اخیر بیشتر هم شده. ما در گذشته و تا اواسط دهه ۷۰ چند نوع سینمای تعریف شده داشتیم که در ژانرهای مشخصی برای مخاطب فیلم تولید میکرد. ولی در حال حاضر تمام آنها به یک نوع سینما تبدیل شده است. انگار یک سلیقه تمامیت خواه می خواهد همه فیلمسازان یک جور فیلم بسازند و این سلیقه را دوست دارد گردن مخاطب بیندازد. در مورد سینمای بیضایی که مدل خودش را داشت چه گفتند؟ مگر منتقدانش مدام این حرف عوام فریبانه را نگفتند که فیلمهایش شبیه تاتر است؟ در حالیکه اشراف بیضایی به سینما و تاتر و هنرهای دراماتیک و تفوات ها و شباهتهایش با اختلاف کهکشانی بیشتر از مجموع تمام منتقدانش بود. الآن بیضایی کجاست؟ الآن آن منتقدان کجا هستند و دارند چه می گویند؟ الان مسافران و شاید وقتی دیگر و باشو مانده یا آن فیلمهایی که آن موقع شبیه زندگی واقعی زمانه خودشان بود؟ قطعا خودِ بیضایی از همه ما بهتر واقف بود و واقف است که دارد چه میکند. زمان نشان داد که او همیشه در جای درست ایستاده بود و اگر ایرادی بود از مخاطب بود که از او عقب تر بود. خدماتی که او یک تنه به فرهنگ ایران داده است به اندازه یک لشکر فرهنگی است.
حامد حسینیسنگری: بنظرم اینگونه نقدها، مقاومت در مقابل متنوع فکر کردن است.
سوسن پرور: بنظر من هم بیشتر به این ارتباط دارد که یک فیلم، محصول داخل است و یا خارج. متاسفانه مردم ما بیشتر برای تولیدات خارجی ارزش قائلند و از طرفی گاهی دیده شده که حتی فیلمی را ندیدهاند اما میل به موج سواری ما را به سمت مخالفت و گارد و همراهی با منتقدانی کرده که احیانا نظر و رویکرد غیرمنصفانهای به اثری دارند.
* آیا میتوان گفت که کاراکتر اکرم یک شخصیت دو قطبی است که میان مرحله شیدایی و افسردگی در نوسان است؟
کاوه مظاهری: فکر می کنم بیشتر شبیه افراد مبتلا به اوتیسم است و کاراکتر دچار نوعی درخودماندگی شده است. اما من قصد این را نداشتم برچسب بیماری خاصی به این کاراکتر بزنم. برای خودم ویژگیهایی در این شخصیت مشخص کرده بودم که از قضا ممکن است شبیه به مشخصههای یک بیماری خاص باشد. چیزی که من به زبان ساده برای این کاراکتر تعریف کرده بودم این بود که مثلا در چند موقعیت کودکانه و یا حتی بیرحمانه رفتار کند و در بخشهایی به شدت مهربان باشد. در مورد جزییات آن موقعیت ها با سوسن پرور خیلی صحبت کرده بودیم.
سوسن پرور: حتی بنظرم در صحنههای دلتنگی، هدف سکانس نمایش حس عاطفی اکرم نیست بلکه بیشتر کاسته شدن بار زندگی با حضور برادرش برای او دغدغه است. خود من به عنوان بازیگر شهامت این را نداشتم که پلانهای گرفته شده را چک کنم تا ببینم این همه پیچیدگی که در این کاراکتر باید باشد رقم خورده است یا خیر. من فقط به حس خودم تکیه کردم اما آگاهانه سعی می کردم که از نتیجه ناآگاه باقی بمانم. بوتاکس اولین کار جدی من در تصویر بود. درحالیکه در بعضی کارها برای کشف و شهود یک کاراکتر به قدری شخصیت فیک است که منِ بازیگر مدام به بن بست میخورم. بوتاکس برای من کاری بود که من را از بازی در هر نقشی سیراب کرد.
*«بوتاکس» وجهه دیگری از توانمندی شما را نشان داده است که من مطمئنم که در آینده شغلی شما بسیار موثر خواهد بود.
سوسن پرور: من بوتاکس را بازی نکردم که یک ورق دیگری در زندگی¬ام باز شود. چون از شرایط فعلی خودم بسیار خوشحالم و فارغ از هر منیتی به خودم اعتماد دارم که اگر در جایگاه و فضای دیگری هم بنشینم از پس آن برخواهم آمد. اما در هر حال بوتاکس برای من حکم یک جور فاینال زندگی کاریام را داشت و نقطه درستی از آن بود.
* یک سوال چالش برانگیز برای من در مورد رسیدن شما به نقش اکرم مطرح است و آن این است که، شما از طرفی بیان کردید که نقش اکرم را با اتکا به غریزه ایفا کردهاید و از طرفی گویا تلاشهای آرتیستی شما هم در رسیدن به نقش موثر بوده است. چطور به یک جمعبندی رسیدید؟
سوسن پرور: مدیریت بازیگریِ حسی به شدت کار سختی است و فقط با تجربه کسب میشود که جنبه آرتیستی آن را تقویت میکند. ما زمانیکه در بازیگری به فن پناه میبریم در واقع با خودآگاه خود درگیر هستیم، اما تجربه و بازیگری حسی ناخودآگاهِ ما را درگیر میکند. تجربه آرتیستیک اصلا برای همین مدیریتِ درستِ تجربه حسی به کار میآید تا اندازه لازم هر حس را برای بازیگر به درستی پیمانه کند تا در انتقال حس، حفظ راکورد کند. یعنی شما بدانید امروز چی رو قرار است بازی کنید، سکانس های قبلی چی بود و چی کار کرده اید و سکان های بعدی قرار است قصه و کاراکتر به کدام سمت بروند. حفظ این راکورد در بازیِ حسی در سینما کار سختی است در حالیکه در تئاتر نیازی به این مراقبه برای حفظ راکورد وجود ندارد. خلق کاراکتر اکرم کاملا برای من حسی بود اما مدیریت آن به واسطه تجربه، آرتیستیک بود.