
پاندمی و فیلمسازانی که آثار شخصی ساختند، از آلمودووار تا سورنتینو
هنروتجربه، مریم شاهپوری: جشنوارههای سینمایی اغلب چنان ویترینی از داستانهای جورواجور دارند که استخراج یک وجه یا نگاه مشترک از میان آثار انتخابی، معمولاً یک خیال باطل کوتاهمدت است؛ اما امسال چند فیلم که اولین نمایششان را در جشنوارههای ونیز و تلیوراید تجربه کردند، بازتاب دنیایی هستند که با فناپذیری خود روبهرو شده است.
فیلمهایی که در هجده ماه گذشته ساخته شدهاند، ویژگیهای شخصی جالبی دارند و مهر انکارنشدنی پاندمی بر آنها نقش بسته است. در درام پائولو سورنتینو با عنوان «دست خدا»/ The Hand of God، کارگردان انگار چکامهای محبتآمیز برای سالهای نوجوانی تروماتیک خود سروده است؛ زمانی که مرگ ناگهانی والدینش او را وادار کرد تا جای خود را در جهانی بیرحم باز کند. یتیمشدن غیرمنتظره سورنتینو باعث شد او فیلمساز شود. پس حالا میتوان آثار قبلیاش را مرور کرد و به نگاههای تازهای دربارهشان رسید؛ مثلاً میتوان حضور شخصیت اصلی فیلم برنده اسکار «زیبایی عظیم»/ The Great Beauty در میان خالقان و هنرمندان ایتالیایی را با داستانهای شخصی خود سورنتینو از دیدار و مراوده با اهالی هنر پیوند زد.
همین وضعیت درباره کنت برانا نیز صدق میکند که با فیلم سیاهوسفید «بلفاست»/ Belfast به خاستگاهش برگشته و از فیلمسازی تجاری دست کشیده است. او هم خاطرات درگیریهای ایرلند شمالی را بهواسطه خاطرات داستانی پسری هشتساله – که انگار خود اوست – بازآفرینی کرده است. پسرک که با والدینش در خفا بهسر میبرد، سینما را به عنوان راهی برای گریز کشف میکند. پس برانا نیز از همان کتاب راهنمای مورد استفاده سورنتینو بهره برده است و هر دو از زبان سینما، برای برانگیختن اشتیاق یک ذهن جوان به منظور درک و معنابخشی به جهان استفاده کردهاند.
«مادران همزمان»/ Parallel Mothers که جشنواره ونیز را افتتاح کرد، به جنبه مهمی از هویت ملی فیلمساز مؤلفش میپردازد که پیش از این، در کارنامه حدوداً پنجدههای او دیده نشده بود. این ملودرام پرشور در ظاهر، بازی آشنایی میکند: پنهلوپه کروز مادری تنهاست که مطمئن نیست فرزندی که به خانه میبرد از آنِ خود او باشد. او در این میان، رابطهای هم با مادر جوانتری پیدا میکند که در بیمارستان با وی آشنا شده است. سپس فیلم تمرکز موضوعیاش را بر ارواح جنگ داخلی اسپانیا و تاثیرشان بر نسلهای بعد میگذارد. شخصیت کروز خواهان نبش قبر بستگانی است که در پی به قدرت رسیدن فرانسیسکو فرانکو ناپدید شدند. پس اثر آلمودووار هم در کنار «دست خدا» و «بلفاست» میگوید: تاریخ، شخصی است و مهم نیست چه کسی شاهدش بوده است.
«داستان دیدن»/ The Story of Looking مستندی است اثر مارک کازینز که در نگاه اول فیلمی مربوط به روزگار پاندمی نیست. ماجراهای فیلم یک روز پیش از عمل جراحی چشم کازینز روی میدهد و او ممکن است بیناییاش را از دست بدهد. کازینز که بیشتر زمان روز قبل عمل را در تختخواب – و به اندیشیدن درباره رابطهاش با تصاویر قدرتمند زندگیاش – میگذراند انگار از مواجهه با جهان بیرون ترس دارد. «داستان دیدن» هم مثل چکامهای تند و تلخ است که از رویارویی با وحشت ازدسترفتن ارتباط با جهان میگوید؛ و سپس کسب قدرتی که خیلی ساده از پذیرش آن حاصل میشود.
- اریک کوهن، ایندیوایر