
هنروتجربه_سپیده شریعت رضوی: پوریا جهانشاد پژوهشگر مطالعات انتقادی شهر و هنر معاصر میگوید ملیگرایی ویژگی ذاتی بشری نیست، بلکه یک ابداع قرن هجدهمی است در نسبت با اندیشه استعماری.
پوریا جهانشاد پژوهشگر مطالعات انتقادی شهر و هنر معاصر و مدیرگروه رخداد تازه مستند درباره مستند «پنهان» به کارگردانی شیرین برقنورد که این روزها در بسته مستند «پنهان_برندگان» روی پرده سینماهای هنروتجربه است، بیان کرد: درباره «پنهان» میتوان مفصل صحبت کرد اما اگر بخواهم بهصورت خلاصه درباره این مستند صحبت کنم باید بگویم که «پنهان» دارای بداعتهای فرمی و محتوایی است که در سینمای مستند ما سخت کمیاب است. در این مستند تصویر و صدا در یک رابطه دیالکتیکی باهم قرار دارند که خیلی خوب عمل میکند؛ یعنی ظاهراً تصویری داریم که مجزا از باند صداست اما همنشینی آنها با یکدیگر یک وضعیت جدید و مؤثر را ایجاد میکند.
وی ادامه داد: تمرکز تصویری فیلم تا حد زیادی روی دیوار برلین است؛ بخشی از این تصاویر، تصاویر آرشیوی است که دیوار را در آن بهعنوان یک پدیده خشن و جداکننده میبینیم؛ بخش دیگر تصاویر زمان حال است که در آن دیوار برلین بهعنوان بقایایی از یک دوره تاریخی نمایش داده میشود؛ نوعی مجسمه و نماد شهری؛ این وضعیت امروزی دیوار و شکل حضورش در شهر را میتوانیم به «زیباییشناختی کردن» دیوار تعبیر کنیم.
این پژوهشگر مطالعات انتقادی شهر درباره مفهوم «زیباییشناختی کردن» مطرح کرد: زیباییشناختی بدین معناست که یکچیزی که یکزمانی کارکرد دیگری داشته، فرض کنید مثل این دیوار که کارکرد و نقش ترسناک داشته است، پس از گذر از آن دوران توسط مسئولان شهری و حکومتی براساس الگوهایی حفظ میشود و شکل یک نماد شهری را به خود میگیرد؛ درواقع معنیاش این است که ما دیوار را از کارکرد ترسناکش خالی کردیم اما آن را بهعنوان پایان یک دوره نگهداشتهایم. در حقیقت دیوار برلین به نمادی از اتمام ترس و وحشتها تبدیل میشود.
جهانشاد افزود: این کار در اروپا بهنوعی یک سنت است؛ چراکه پس از انقلاب فرانسه نیز آنچه از گذشته باقیمانده بود توسط انقلابیون تخریب نشد و در شوروی هم جسد لنین را مومیایی کردند و نگه داشتند. این کار بیش از هر چیز تأکیدی است بر پایان و مرگ؛ درواقع «زیباییشناختی کردن» یکچیز حفظ آن است با تأکید بر بودنش بهمثابه یک جسد؛ ازاینجهت میشود فهمید چرا موزهها حتی بیش از قبرستانها یادآور مرگ و پایان هستند. بنابراین میشود گفت که دیوار برلین یادآور دورانی است که به اتمام رسیده اما نگهداشته شده است تا حواسمان باشد که آن دوران دیگر بازنگردد.
وی با اشاره به اینکه تصاویر فیلم به مخاطب میگوید این دیوار تبدیل به اِلمان توریستی شده است، تصریح کرد: چیزی که قرار بوده حافظه ما را نسبت به عملکرد گذشتهاش بیدار نگه دارد، خود تبدیل به بخشی از سازوکار نمایش(spectacle) در شهر شده است که توریستها با آن عکس میگیرند و انگار با اتکا به آن خیالشان راحت میشود که واقعاً دیوارها فروریختهاند و مرزها برداشتهشدهاند. این وضعیت تازه و خوشبینیها دقیقاً چیزی است به اتکا به باند صدا در فیلم و مصاحبهها به چالش کشیده میشود. درواقع این باند صدا است که میگوید اگرچه دیوار برلین مرده است اما فراموش نکنیم که دیوارهای نامرئی بسیاری وجود دارد که خیلی پیش از کشیده شدن آن دیوار کشیده شدهاند و همچنان پابرجا هستند.
به گفته مدیرگروه رخداد تازه مستند، بحث ملیت، ملیگرایی و شکلگیری دولت -ملتهای مدرن به انقلاب فرانسه یعنی سال ۱۷۸۹ بازمیگردد و یک دوره تاریخی تا ابتدای قرن بیستم را شامل میشود. در حقیقت این ملیگرایی دولتهای مدرن اروپایی است که خیلی زود در قالب اندیشه استعمارگری خودش را نشان داد.
این پژوهشگر مطالعات انتقادی شهر با بیان اینکه موضع فیلمساز در این مستند مهم است، عنوان کرد: متأسفانه یک تصور غلطی وجود دارد و آن این است که اساساً یک مستندساز باید خنثی و بیطرف باشد که چنین چیزی نه شدنی است و نه مقبول. آنچه اغلب در ذهن ما به بیطرفی معنی میشود رویه دیگر پنهانکاری و فریب دادن بیننده است که شکل و شمایل عدم موضعگیری را به خود میگیرد و فیلمساز در پشتش پنهان میشود. اما مستندساز آگاه امروز نیاز ندارد پشت چیزی پنهان شود، چرا که دیگر در این جهان چیز زیادی برای پنهان کردن و پنهان ماندن وجود ندارد؛ ازجمله دیوارهای ظاهراً نامرئی در فیلم؛ درواقع این موضعگیری فیلمساز است که باعث روئیت پذیر شدن آنها میشود. این موضعگیری انتقادی به ملیگرایی و مرزبندیهای قومی و نژادی بهخوبی در فیلم روشن است؛ یعنی میشود دید که چگونه آن سازوکار ظاهراً عقل سلیمی که در قالب ملیگرایی و ملتسازی به برقراری تبعیضهای سیستماتیک، کلیشه سازی و برتری دادن برخی اقوام به برخی دیگر کمک میکند، توسط باند صدا و مصاحبهها به چالش کشیده میشوند. این استراتژی فیلمساز که حاصل بده بستان جذاب صدا و تصویر و تدوین دقیق آنهاست بسیار مهم است.
جهانشاد اضافه کرد: در این میان قطعاً جهان جنوب و آن قوم و گروهی که بیشتر مورد تبعیض قرار میگیرد، بیشتر از آن اروپایی سفید به دیوارها فکر میکنند و واکنش نشان میدهند.
وی درباره پارامترهای مهم ملیگرایی که در مستند «پنهان» بهکاررفته است، گفت: چند پارامتر مهم در بحث ملیگرایی وجود دارد که در مستند «پنهان»
بسیار خوب توصیفشدهاند. یکی از آن ابداعی بودن ملیگرایی است؛ مهم است توجه کنیم ملیگرایی ویژگی ذاتی بشری نیست، بلکه یک ابداع قرن هجدهمی است در نسبت با اندیشه استعماری. ضمن اینکه باید توجه کنیم در تاریخنگاری غربیها، آنها ملیگرایی خود (استعمارگران) را واقعی و ایجابی و ملیگرایی کشورهای مستعمره نشین و تحت انقیاد را کاذب، توأم با خرافات و سلبی میدانند. اما واقعیت آن است که این نه ملیگرایی مستعمره نشینان، بلکه تمامی صورتبندیهای ملیگرایی است که متکی بر باورهای کاذب و خرافی برای ایجاد احساس همدلی و تعصب جمعی است؛ بااینحال غرب همواره تلاش داشته این باورهای کاذب را به دیگران فرافکنی کند و خود را متکی به عقلانیت نشان بدهد. اما همین تمایزگذاری کاذب رگ و ریشه کلیشه سازیهای آزاردهنده امروزی برای کشورهای غیر غربی است که در فیلم به آنها اشاره میشود. بنابراین میشود فهمید که تبار چنین دیوارهایی بهمراتب از زمان کشیده شدن و جمعکردن دیوار برلین بیشتر است و نباید مادیت باقیمانده دیوار برلین باعث نادیده ماندن دیوارهای بلند تاریخی شوند.
جهانشاد تاکید کرد: محتوای «پنهان» پرده از دردی دویستساله که بشریت اسیر آن است، برمیدارد و به ما تلنگر میزند که از شعار دادن دستبرداریم، چراکه شرایط نابرابر ساز جهانی همچنان پابرجاست و با سازوکارهای تازهتر بهپیش میراند. این فیلم برای ما که در کشوری کهن و با اقوام و زبانهای متکثر زندگی میکنیم نکات مهمی را در ارتباط با مسئله اقوام و ملیگرایی بازگو میکند و وادارمان میکند در تفکرات برتری طلبانه زبانی، قومی و نژادیمان بازنگری کنیم و توهمات کاذب و ذات گرایانه مان نسبت به این مسائل را با دیده تردید نگاه کنیم.
این پژوهشگر مطالعات انتقادی شهر در پایان خاطرنشان کرد: نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که گرچه ما داریم جنبه نمایشی شدن دیوار برلین را به نقد میکشیم اما نباید از این موضوع غافل شویم که اصل حفظ بقایایی از یک دوران در فضای عمومی، برای از خاطر نبردن و اندیشیدن به یک دوران تلخ، اصلی است ضروری و مهم. منتهی مسئله آن است که نباید وجود آن «جسد» در ذهن ما توهم کاذبی درباره روبهراه شدن وضعیت بشری ایجاد کند. متأسفانه ما در ایران در همان قدم اول ماندهایم. کافی است که به دور و اطرافمان نگاه کنیم تا متوجه بشویم ما در طول تاریخ معاصر کاری جز تخریب نشانههای تاریخی و پوشاندن آثار اشتباهات و ستمهایمان نکردهایم. همین امر و همین خاک پاشیدن بر خطاها است که ما را تا حد زیادی به ملتی تبدیل کرده که حافظه تاریخی چندانی نداریم و اگر هم با چیزی تحت این نام روبرو هستیم، آنچنان اسیر واسطههای مختلف و روایتهای سویه مند است که دیگر نه نسبتی با خودمان دارد و نه تاریخ.