هنروتجربه: ساسان گلفر در یادداشتی به نقد فیلم سینمایی «مادران همزمان» به کارگردانی پدرو آلمودوبار پرداخته است
به گزارش سایت هنروتجربه، در این یادداشت آمده است:
«هملت: میخوام با این مردک حرف بزنم. عمو این قبر از کیست؟
دهاتی اول: از من است، آقا.
(با آواز) های، گودالی در خاک بسازید
که این مهمان محتاج خانهایست.
هملت: بلی، راستی قبر توست، زیرا تو در آن هستی.
دهاتی اول: آقا شما دلتان آسوده باشد. برای اینکه هنوز توی این قبر سرازیرتان نکردهاند و این قبر مال شما نیست. مرا هم سرازیر نکردهاند. ولی مال من است.
هملت: تو اگرچه در این قبر هستی، دروغ میگویی که میگویی مال توست. قبر مال مردگان است نه زندگان.
دهاتی اول: دروغ نیست، آقا. و اگر بخواهم باز هم جواب بدهم، باز حرف خودتان دروغ درمیآید. مواظب باشید.
هملت: این قبر را برای کدام مردی میکَنی؟
دهاتی اول: برای هیچ مردی آقا.
هملت: پس برای کدام زنی؟
دهاتی اول: برای هیچ زنی.
هملت: پس چه کسی بناست اینجا دفن شود؟
دهاتی اول: کسی که روزگاری زنی بود. ولی خدا بیامرزدش، حالا مرده است.
(ویلیام شکسپیر، هملت، ترجمه مسعود فرزاد)
در اولین دقایق فیلم «مادران همزمان» (madresparalelas/Parallel Mothers که «مادران موازی» و «مادران مشابه» هم ترجمه شده است) به این صحنه از نمایشنامهی «هملت» اشاره میشود و جمجمههایی را میبینیم که یک شخصیت اصلی داستان میگوید برای یادآوری هملت در استودیوی عکاسی نگهداشته است. طنین بسیاری از درونمایههای آشنای پدرو آلمودوبار و این فیلم در صحنهی گفتوگوی هملت با گورکن وجود دارد: مرگ، ارتباط مردگان با زندگان، ابهام هویت جنسی و جنسیتی و دروغ (در نمایشنامهی هملت جناسی میان «دروغ گفتن» و «دراز کشیدن» نیز وجود دارد که ترجمهاش به فارسی غیرممکن است و اگر در فیلم دقت کنیم، پی میبریم کنایههایی به این جناس همآوایی وجود دارد). اما شکسپیر و هملت تنها نمایشنامهنویس و نمایشی نیستند که در فیلم «مادران همزمان» مطرح میشوند.
یانیس (پنهلوپه کروز) عکاس و آنا (میلنا اسمیت) که دختر نوجوان یک بازیگر تئاتر به نام ترزا (آیتانا سانچز گیخون) است، همزمان در بیمارستان وضع حمل میکنند و هرکدام دنبال زندگی خود میروند. مدتی بعد دست تقدیر آنها را دوباره به هم میرساند تا با مسئلهی مادر بودن و با نسلهای قبل و بعد از خود کنار بیایند.
خلاصهی داستان فیلم «مادران همزمان» به شکلی که در سطرهای بالا تعریف شد، متأسفانه بازگوکنندهی یک درونمایهی مهم و خاص این فیلم اسپانیایی نیست. بخش بزرگی از زمان نمایش ۱۲۳ دقیقهای فیلم به داستان پر احساسی که گفته شد، اختصاص دارد و به همان درونمایههای آشنای آلمودوبار میپردازد؛ اما در دقایق اول و آخر فیلم که در مجموع زمانی کوتاهتر از بیست دقیقه را در برمیگیرد، مسئلهی کشتارهای دوران حکومت فاشیسم بر اسپانیا و گورهای دستهجمعی دوران ژنرال فرانکو مطرح میشود که ارتباط دادن آن با داستان اصلی این شخصیتها خیلی دشوار است و شاید جز از طریق مسئلهی وراثت و ژنتیک و تداوم نسلها چنین ارتباطی در ذهن تماشاگربه وجود نیاید. بههرحال، داستان اصلی یک درام سانتیمانتال است به شیوهی معمول آلمودوبار و با همان شخصیتهای آشنای آثار او که دستی در عالم هنر دارند و گرایشهایی خاص و در همان ترکیببندیهای تصویری آشنا که رنگهای تند و متضاد مانند نقاشیهای آبستره در آنها غالب است… و داستانی فرعی که مانند یک فیلم کوتاه دو قسمت شده و در ابتدا و انتهای فیلم قرار گرفته و اصل مسئله را بازگو میکند که متأسفانه این عدم انسجام، دستاورد خوبی برای آلمودوبار در مقام فیلمنامهنویس نیست. نمونهای دیگر از بیدقتی در نگارش فیلمنامه و تدوین کلی فیلم را میتوان در تک فلشبک اوایل فیلم دید. فلشبک که با توجه به لباس و مدل موی پنهلوپه کروز در صحنههای قبلی و بعدی صراحت خاصی پیدا کرده، ذهن تماشاگر را به این سمت میبرد که قرار است مشکل شخصیت یانیس با پدر دخترش مسئله و دغدغهی اصلی فیلم و شخصیت باشد، اما بعد این مسئله به کلی فراموش میشود و داستان به سمت دیگری حرکت میکند.با این حال کار آلمودوبار در حوزهی کارگردانی و مخصوصاً هدایت بازیگران مانند همیشه خوب است و در زمینهی بازیگری هم، پنلوپه کروز بازیگر اغلب فیلمهای او، این بار هم فوقالعاده ظاهر شده و جایزهی شیر نقرهای جشنواره ونیز ۲۰۲۱ را نصیب خود کرده است.
فجایع و جنایتهای فاشیسم در تاریخ اسپانیا و تداوم حضور آن در خاطرات نسلهای بعد البته به شکلی غیرمستقیم در صحنهای در میانهی فیلم مورد اشاره قرار میگیرد که ترزا روی صحنه مشغول تمرین نمایشنامهی «دونا رزیتای پیردختر مانده» فدریکو گارسیا لورکا (۱۹۳۶-۱۸۹۸) است و جایی دیگر نیز از این نمایشنامهنویس و شاعر بزرگ اسپانیا که به دست فاشیستها به قتل رسید، نام برده میشود.
نام دیگری از شخصیتهای تاریخ هنر معاصر که در فیلم مورد اشاره قرار میگیرد، جانیس جاپلین (۱۹۷۰-۱۹۴۳) است که یانیس میگوید مادرش از شدت علاقهی به آن خواننده این نام را بر او گذاشته و مانند او در سن ۲۷ سالگی از دنیا رفته است. اولین سوپراستار زن دنیای موسیقی راک که در گوشهای از فیلم ترانهی «وقت تابستان» جورج گرشوین را با صدای او میشنویم نیز شاید اشارهای دور و غیرمستقیم به کشمکشهای میان آزادیخواهان و محافظهکاران در نیمهی قرن بیستم باشد.
یکی از لحظات فیلم که حرکتهای شخصیت یانیس عکاس جلوی مدلاش را مورد تأکید قرار میدهد، تداعیکنندهی «آگراندیسمان» آنتونیونی است؛ گویی آلمودوبار این را به عهدهی تماشاگر گذاشته که با روش تداعی آزاد به مسئلهی جسدی که ممکن است پیدا شود یابه درونمایهی بازی دروغ و واقعیت که احتمالاً در ذهن و درون شخصیت میگذرد، پی ببرد. (به نظر میرسد که نوعی اشارهیعامدانه به «جدایی نادر از سیمین» فرهادی در صحنهی اخراج پرستار بچه و فرم خاص درهایی که پنلوپه کروز -بازیگر «همه میدانند» فرهادی- در آن صحنه و دو نمای بعد از میان آنها میگذرد، وجود دارد؛ مخصوصاً که بلافاصله پس از آن بحث کشمکش درونی و تردید شخصیتی که نمیداند دروغ را در دل نگهدارد یا راست بگوید، پیش میآید.)
«مادران همزمان» با همهی نقاط قوت و ضعفش، تلنگری است به ذهن جوامعی که خیال میکنند گوشههای تیز و ناخوشایند تاریخ و مخصوصاً جنایاتی که برای پنهان کردنش تلاش شده، تا ابد فراموش میشود.ادواردو گالیانو (۲۰۱۵-۱۹۴۰) روزنامهنگار اروپایی این مفهوم را در قالب جملاتی نوشته که در آخرین لحظههای فیلم «مادران همزمان» بازگو شده است: «هر چقدر هم تلاش کنید تاریخ بشر را به سکوت وادارید، تاریخ خاموش نخواهد ماند.»