هنروتجربه: منیژه حکمت بیان کرد محیط زیست دغدغه جدی من است. اتفاقا یک فیلم جدید نیز ساخته ام باز با محور محیط زیست که آن هم کامل می‌شود. در چشم من با این بی تفاوتی به کشور ، ایران در حال ویران شدن است و همه چیز از بین می‌رود و خیلی شرایط دردناک است. ما همیشه برای حفظ ایران دست و پا زدیم. دست و پا زدیم برای امید دادن به نسل جوان. دست و پا زدیم و ماندیم. امیدوار بودیم که شاید، حالا این را هم پاس کنیم، این اتفاق را هم پاس کنیم، از این روزگار تلخ شاید بگذریم و یک اتفاق دیگر شاید بهتر بیفتد ولی می‌بینید که نه، نمی‌شود.

«منیژه حکمت» با نخستین فیلمش «زندان زنان»،در مقام کارگردان موفق شد نظر موافق منتقدان و بینندگان را به دست آورد.کارگردان و تهیه کننده ای که چه وقتی فیلمی را تهیه می کند و چه وقتی خودش روی صندلی کارگردان می نشیند همواره سعی می کند تصویری متفاوت تر ارائه دهد. منیژه حکمت پیش از کارگردانی نخستین فیلمش با سوابقی چون منشی صحنه، مدیرتولید و تهیه کننده آثار سینمایی، سابقه‌ای ۲۰ساله را در کارنامه داشت، با نخستین فیلمش در مقام کارگردان نوید حضور کارگردان زن تازه نفسی را به سینما می داد که در اولین فیلمش به سراغ موضوعی ممنوعه وناگفته رفته بود.

اما بازی تقدیر یا انتخاب شخصی باعث شد که او پس از گذشت ۱۸ سال از آن فیلم، و ۱۰ سال پس از فیلم دومش »سه زن» فیلم سومش یعنی «جاده قدیم» را بسازد. هر سه فیلم او نیز با محوریت موضوعات زنان ساخته شده‌اند و حالا و این بار منیژه حکمت در بدعتی تازه و جدید به سراغ کارگردانی و تهیه فیلم های کم هزینه و لوباجت رفته است. این روزها از مجموعه ۴ تایی فیلم های کم هزینه ای که در ۳ سال اخیر ساخته است، «بندربند» روی پرده است. فیلمی که در شرایطی سخت در میان سیل نوروز سال ۱۳۹۸ فیلمبرداری شد و توانست در اکران های جهانی جوایز بسیاری را نیز به دست آورد.

اکران عمومی این فیلم هر چند محدود، و عدم انتظار حکمت برای حضور در جشنواره فیلم فجر و آن طور که خودش می گوید عبورش از این جشنواره، باعث شد به سراغش برویم و از ماجراهای فیلم «بندربند» و جهان بینی که او را در این مسیر قرار داده است، بپرسیم.

 قصه فیلم «بندربند» از کجا شروع شد و چطور شکل گرفت و ادامه پیدا کرد؟ با چه ایده ای فیلمنامه نوشته شد و در آن شرایط سیل تصمیم گرفتید به خوزستان بروید؟

زمانی کافه‌هایی در تهران بود که من هم به آن می‌رفتم. در این کافه جوانان دور هم جمع می شدند و در یک دورهمی که مسابقه کوچکی بود برای هم اجرا می کردند و می خواندند. خانم‌ها نیز از شهرستان‌ها می‌آمدند با شوهران‌شان، با پدر و مادرهایشان و یک اپلیکیشن کوچک آنجا بود به همراه دو، سه داور و اینها می‌خواندند و خیلی برایم جذاب بود که چطور از شهرهای دور با خانواده‌ّ‌ها می‌آمدند آنجا برنامه اجرا می‌کردند و می‌رفتند. این ماجرا همینطور در ذهن من بود و می‌رفتم و آن ها را می‌دیدم و با آن ها گپ می‌زدم و با خانواده‌هایشان گپ می‌زدم و خیلی خوشحال بودم که  چنین اتفاقی برای این زنان و دختران رخ می دهد. این قصه در ذهن من بود که سیل آمد.

 

با اتفاقات سیل نوروز سال ۱۳۹۸ به فکر پیوند قصه خودتان و داستان سیل افتادید؟

بله، گفتم حالا این قصه را، این بندهای کوچک موسیقی و این خواننده‌ها را من در سیل بخواهم برسانم به تهران چه می شود؟ بعد از این که این کافه‌ها را نیز بسته بودند، این ناامیدی و عدم اطمینان، این ناامیدی از به تهران رسیدن برایم مهم بود. چون می‌دیدم که این جوانان و زنان، چه تلاشی می‌کنند به تهران برسند که بیایند در آن کافه بخوانند و کافه نیز تعطیل شده است. این دو قصه را با هم ترکیب کردم. آمدیم همین کافه ای که اکنون من و شما با هم در آن صحبت می کنیم. یادم هست که «فرهاد فزونی» بود، پگاه (پگاه آهنگرانی) هم بود، نشسته بودیم دور یک میز. سیل هم خیلی بدتر شده بود و یادم هست که آن حادثه ناگوار شیراز رخ داده بود و خیلی اوضاع خراب بود. گفتم بچه‌ها من می‌خواهم بروم چنین قصه‌ای را کار کنم. دور همان میز همه‌ حاضران گفتد ما هستیم. گفتم حرکت کنیم؟ گفتند بله برویم. سریع قصه را نوشتیم، اما خب ارشاد تعطیل بود، و مجوز گرفتن سخت بود.

در واقع همان ۵ روز اول فروردین منظورتان است که همه جا تعطیل است و البته هفته بعدش هم دست کمی از هفته اولش ندارد!

بله، ارشاد که تعطیل بود و به هرحال طول کشید تا این که تا اوایل اردیبهشت ما مجوزهای لازم را بگیریم. بعد ببینید منطقه سیل زده بود و یک فضای امنیتی هم ناگزیر پدید می آید. سریع و هر طور بود در همان شرایط تیم‌مان را چیدیم، قصه‌مان را در آوردیم، انتخاب بازیگر کردیم، تمرین اولیه کردیم و حرکت کردیم. تا مجوزها را بگیریم.

در واقع زمانی که رسیدید به منطقه سیل زده دیگر اردیبهشت بود. آن ماشین مینی بوس را از کجا آوردید؟ خیلی مهم است آن ماشین و انگار یک جاهایی یکی از کاراکترهاست!

بله. یک آقایی است در سینما که مینی‌ بوس‌های مختلف دارد. مینی بوس‌هایش را آورد، و این یکی انتخاب شد و البته «فرهاد فرونی» طرحی‌اش کرد و خلاصه این شکلی آن را در آورد و با این حرکت کردیم.

همان ابتدا به خوزستان رفتید؟

بله مقصد مشخص همان ابتدا خوزستان بود.

 

سیل خیلی ویرانگر است، نابود کننده است و در ادامه اش انگار خاتمه نمی یابد. در جغرافیای ایران که آب به آن شکل راکد می ماند به خاطر فرونشست زمین و خشکسالی وبحرانی که می آورد جدی است. اما انگار در فیلم شما غیر یک سکانس، و آن سکانسی که پگاه بازی می‌کند و اتفاقا از جمعیت امام علی حرف زده می شود، این حد از ویرانی سیل را نمی‌بینیم. یک جاهایی حتی زیادی قشنگ است.

بخشی از جاده هایی که نشان دادیم ، در آن ها سیل نبود. اصلا انگار در یک جغرافیا سیل آمده بود و کنارش، همان استان کناری هیچ خبری نبود.

اما انگار اجتناب داشتید از این که خیلی انگار سمت آن ویرانی نرفتید.
چرا دیگر وقتی همه خانه‌ها در آب است ، با قایق از خانه‌اش می‌آید یا مثلا آنجایی که پگاه بازی می‌کند،‌ ویرانی تمام خانه‌ها مشخص است.

بله منظورم همین بخش فیلم بود که بدترین و سنگین ترین نوع ویرانی را شاهد هستیم برخلاف دیگر زمان ها در فیلم!

آن ها بخش ها و آن روستا که نشان دادیم ، خیلی ویران شد و ما آن را تازه بازسازی کردیم. بله درست است که سیل خیلی ویرانگر است و مثلا می‌بینید نخل‌ها تا نصفه در آب‌ هستند، کشتزارها از بین رفته است و همه این ها همان نابودی است که وجود دارد.

یک جایی است که نوید(کاراکتر فیلم) مدام می گوید باید برویم داوود را برداریم و وقتی می رود خانه در آب است و گیتاری رها شده آن جا است. انگار آن گیتار رها شده روی آب قرار بود همه فرضیه مرگ و نیستی را به تصویر بکشد.

در اصل اسم آن گیتار، داوود است. آن گیتار برای نوید ، همان «دیویدگیلمور» است که داوود خطابش می کند. اسم گیتار او داوود است و مسیر را می آیند و می‌بیند خانه‌ خودش نیز در سیل نابود شده است و به نوعی فرو می ریزد. او در طول مسیر به زن و شوهر همراه می گفت خب می آیید خانه من، اما می بیند اصلا دیگر خانه ای ندارد.

درواقع آن ضربه‌ای که به او وارد می‌شود آنجاست که خانه‌ی خودش را می‌بیند،از بین رفته است و از اینجا تمام سرخوشی که هنوز داشته از بین می رود. نوید وقتی شوهر به او می گوید چطور خانه اش از بین رفته و با زن باردارش پس از بازگشت از تهران چه باید بکند، می گوید خانه من، در همه مدت که سیل آمده و ویرانی رسیده باز سرخوش تر از دیگران است، اما ناگهان فرو می ریزد چون خانه خودش نیز از دست رفته است.

بله و این چرخش و گردش مداوم حالا یکسره به بن بست رسیده است.

آخر یک جایی از فیلم کاراکتر زن فیلم به خانم برنامه ریز پشت تلفن می‌گوید ما سیل زده هستیم، خانه‌ خودم را سیل برده و من می آیم تهران که آواز بخوانم و در مسابقه ای لوکال شرکت کنم. یک ذره شاید موقعیت عجیب است. خانه‌‌تان را سیل برده و شما به جای این که به فکر این باشید که چه کنید، بیمه سیل دارید یا با زندگیتان چه کنید راه بیافتید بروید تهران؟

ببینید فکر می‌کنند که حالا که اینجا ویرانی رسیده و همه چیز تمام شده است حداقل  به تهران بروند شاید دریچه‌ای باز شود برایشان!

 

می‌خواستید بگویید که سیل آمده همه چیز را ویران کرده و حالا دریچه شاید همین مسیر به سوی تهران باشد؟

بله، این که با این رفتن شاید اتفاق خوبی برایشان بیفتد. اصلا این شرایط نسل جوان مان است. همه اش با این شاید، شاید، شایدها زندگی می کنند. مهاجرت کنم شاید بهتر شود وضعیتم، بروم تهران شاید زندگیم عوض شود. می‌دانید برای عوض کردن شرایطشان و آن امیدی که دارند برای ادامه زندگی مدام متوصل به شایدها می شوند.

و این که انگا قصد تهران نیست، هدف تهران نیست، بخشی از مسیر تهران است چون چند بار می گویند بعد برویم پاریس، لندن و … ؛ یعنی در پی رفتن هستند، انگا آرامشی نیست یا شاید برای زندگی بهتر تمام نشده است؟

بله اصلا تهران یک سکو است که شاید شناخته شوند، شاید آدم ها در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی آنان را بشناسند، بفهمند، ببینند. می‌دانید چون به هرحال بچه‌های شهرستان خیلی شرایط بدی دارند و امیدشان تهران است، بعد از تهران هم جاهای دیگر که دیده شوند.

یعنی مهاجرت بیرون از ایران مدنظر است. انگار این مهاجرت قرار است همینطوری ادامه پیدا کند.

بله به نظر من ادامه پیدا می کند.

یک چیزی که در فیلم است مساله لهجه است. این که کاراکترها آدم های محلی هستند اما لهجه ندارند.

نه نمی‌خواستم. نیازی نبود. چون قصه را می‌خواستم درست تعریف کنم و قصه برایم مهم تر بود.

خب در آن جغرافیا غیر از کاراکتر نوید، دو کاراکتر دیگر که محلی هستند لهجه اصیل تهرانی دارند در حالی که چند بار می گویند به محلی هستند و راه را می شناسند. این فقدان لهجه به قصه ای که می خواهید تعریف کنید صدمه نمی زند؟

نیازی نمی‌دیدم. چون واقعا قصه برایم خیلی مهم‌تر بود. این قصه و تعریف آن و این که نسل جوان سرگردان که نمی‌داند کدام طرف برود و روایتش برایم فرا منطقه ای بود. این که این سه جوان سعی می‌کند راه‌ها را باز کند، سنگ‌ها را بردارد، دور بزند، یک راه دیگری پیدا کند یا بسازد، روایتش برایم مهم تر بود.

فیلم قبل آبان ۹۸ ساخته شده و یک جاهایی در آن رگه‌های امید هست. اگر الان می‌خواستید این فیلم را بسازید هنوز چنین رگه هایی در آن بود؟

بله  الان هم همینطوری می‌ساختم. هنوز هم ببینید جوان‌ها را اطرافمان در همین کافه که با یک امیدی می‌آیند، می‌نشینند، با هم شام می‌خورند، با هم گپ می‌زنند، زندگی می کنند و هنوز برای همان شایدهایشان امید دارند.

 

امید هست وقتی مدام در فیلم دور می زنند، به پل شکسته می خورند، سرگردان می شوند و گم می شوند و انگار از بن بستی که در آن هستند خلاصی ندارند.

همیشه امیدی هست. این ها بارها دور می‌زنند، به بن بست می‌رسند و دوباره تلاش می کنند. تمام تلاش‌شان را می‌کنند و وقتی نمی شود، ادامه آن را در رویاهاشان می‌بینند. انگار برسید به رویا که بخوابید و خیال کنید، افسردگی بگیرید و برای خودتان در ذهنتان رویا و خیال ببافید و جایگزین آن واقعیت کنید، نسل جوان ما الان این‌طوری است.

چرا می‌خواستید زن فیلم باردار باشد؟ بارداری قرار بود زایش یا ادامه چیزی باشد؟ چرا این کار را کردید؟

درامش را دوست داشتم که یک زن حامله‌ای مسیر سخت را می‌کوبد و همراه این بند می رود تا بخواند. هم این که یک زن می‌خواهد بخواند؛ هم این که خود شخصیت فیلمم تصور می کند زن بودن و خواندن یک زن حامله برایش یک پوینت‌هایی شاید دارد، و معروفیتی به همراه خواهد داشت و مهم تر از همه این که آن نسل آینده که قرار است همراه با این جوانان خسته، و رویازده حمل شود چه خواهد شد، می خواستم بیننده به آن کودکی که این جوانان حمل می کنند بیاندیشد. که آیا به راستی زایشی اتفاق می‌افتد؟

به نوعی می خواستید در آن زایش از پدر و مادری ناامید تامل کنید. از نسلی که مدام دور خودش می‌‌چرخد، چه زایشی قرار است پدید آید!مساله محیط زیست و بحران هایش نیز پیرنگ های جدی در فیلم «بندربند» دارد.

محیط زیست دغدغه جدی من است. اتفاقا یک فیلم جدید نیز ساخته ام باز با محور محیط زیست که آن هم کامل می‌شود. در چشم من با این بی تفاوتی به کشور ، ایران در حال ویران شدن است و همه چیز از بین می‌رود و خیلی شرایط دردناک است. ما همیشه برای حفظ ایران دست و پا زدیم. دست و پا زدیم برای امید دادن به نسل جوان. دست و پا زدیم و ماندیم. امیدوار بودیم که شاید، حالا این را هم پاس کنیم، این اتفاق را هم پاس کنیم، از این روزگار تلخ شاید بگذریم و یک اتفاق دیگر شاید بهتر بیفتد ولی می‌بینید که نه، نمی‌شود.

محیط زیست ایران حالا حتی به نظر من شرایطش بسیار بدتر از زیست آدم‌ها است. واقعا می خواهیم با این زیست ویرانه که برای ایران ساخته‌ایم چه کار کنیم؟ ببینید من آدم روستایی‌ام. روستاهای ما، یک سری با نزدیکی به حکومت یک رانت هایی می گرفتند یا پول می‌دادند به آن ها، مجوز چاه عمیق داده می شد. همین طور چاه‌های عمیق زده شد و حالا نتیجه آن این که تمام روستاها خشک و ویران است. همه روستاهای ما ویران است و یک کسی باید پاسخ بدهد.

این چاه‌های عمیقی که الان دو، سه میلیارد پول‌شان است، مجوز این چاه ها که شیره جان ایران را مکیده چه کسی داده است؟ چرا روندش متوقف نمی شود؟ چرا هیچ کارشناس درست و درمانی نداریم؟ اگر یک تفکر علمی، یک نگاه درست به آبخیزداری در کشور بود از همان سیل یک فرصت می شد ساخت، حتی یک فرصت محدود برای ساماندهی آن آبی که آمد و روان شد و از بین رفت. یک تفکر علمی شاید همان آب را می‌توانست جمع کند. اما حالا آمده و فقط ویران کرده و رفته است. من که متخصص این زمینه نیستم ولی چیزهایی است که می‌شنوم یا می خوانم و می بینم در دنیا به راحتی از کنار این ماجرا و این سیل و خشکسالی های پیاپی نمی گذرند. در مجموع به نظر من یک چرخه‌ سخت محیط زیستی خواهیم داشت که نمی‌دانم آینده چه خواهد شد.

 

می‌خواستید توجه سینماگرهای دیگر را هم به این مساله جلب کنید ؟ همان طور که دهه ۷۰ دهه فیلم های جوانان و دهه ۸۰ و ۹۰ دهه فیلم های اجتماعی و بحران های طبقه متوسط بود این بار بگویید بحران محیط زیست رسیده و نوبت توجه به آن است؟

بله، می خواستم توجه همه را به  مساله محیط زیست جلب کنم. این بحران جدی است و آن را ببینید و درباره اش باید حرف زده شود و نوشته شود و فیلم ساخته شود.

الان اگر سریع بخواهم به یاد بیاورم تنها فیلمی که در سال‌های اخیر به بحران محیط زیست پرداخت فیلم «نارنجی‌پوش» مهرجویی است که به این موضوع می پردازد.

نگرد چون نداریم. سینمای ایران در زمینه محیط زیست هیچ کار خاصی نکرده و عقب هستیم اصلا دغدغه کسی نیست. هرکس می‌خواهد فقط یک فیلم بسازد در یک آپارتمان در تهران و دو یا سه تا هم سوپراستار بیاورد، کل بودجه فیلم را نیز دستمزد بدهد و خلاص!

بله این یک چیز خیلی عجیبی است که اصلا ساخت  فیلم جاده‌ای خیلی در ایران کم شده است. انگار تهیه کننده حوصله ریسک رفتن به سطح شهرها و جاده ها را چندان ندارد!

این درحالی است که ایران واقعا زیباست. واقعا در همه قسمت هایش با موضوعات مختلف می‌شود کار کرد و فیلم ساخت و سوژه سافت. باید اندکی از تهران فاصله بگیریم و اتفاقا حتی اگر نگران هزینه هستیم، خب من فیلم کم هزینه ساختم. «بندربند» فیلمی کاملا «لوباجت» است. پس می شود با هزینه پایین نیز فیلم ساخت.

موسیقی در فیلم شما خیلی پررنگ است. اصلا ماجرا حول محور بند موسیقی می چرخد. مشاور موسیقی چه کسی بود؟

محور اصلا «بندربند» موسیقی است و مشخص است که باید موسیقی در فیلم جایگاه خاصی داشته باشد.«رضا کولغانی» خیلی کمک بود. خیلی انتخاب درستی بود.« فرشاد فزونی» نیز نهایت همکاری را کرد و این هماهنگی بین یکدیگر در فرصت بسیار کمی رخ داد. چون اگر کمی دیرتر می‌رفتیم آبی وجود نداشت. اما این هماهنگی جواب داد.

من انتهای فیلم و وقتی به آن سکانس نهایی رسیدیم دیگر به این نتیجه رسیده بودم که اصلا این سه نفر، یعنی اعضای «بندربند» اصلا از خانه هایشان، همان خانه های سیل زده حرکت نکرده اند و همه فیلم رویای آنان است که سیل زده مانده اند و یعنی حتی در رویاهایشان نیز ناامیدند. من شخصا این برداشت را داشتم که کل فیلم اصلا رویاست و هرکدامشان جایی پشت سیل در خانه هایشان مانده‌اند و شما خیالشان برای رفتن را ساختید. می‌شود چنین برداشتی کرد؟

حتما تماشاچی می‌تواند این برداشت را نیز بکند. اتفاقا اخیرا از کسی دیگر هم شنیدم که این می‌تواند رویایشان باشد.

چون کنسرت نوید در پایان یک رویای کامل است.

بله کنسرتی در بن بست کامل! وقتی شرایط بد می شود، ما آدم ها به رویاهایمان پناه می بریم.

حتی در رویا نیز شکست می خورند؟

من فکر می‌کردم این روزها همه‌مان در رویاهایمان نیز شکست می‌خوریم. در زمان حال و عینیت که شکست خوردیم. در رویاهایمان هم شکست می‌خوریم و بعدش افسردگی است. اما همین که فیلم این علامت سؤال‌ها را برای تماشاچی ایجاد کند برای من جذاب است. یکی می‌گوید رسیدند ولی باز پل شکسته است، نمی‌توانند حرکت کنند. پس وقتی پل شکسته باید همانجا باستید و به رویاهایتان پناه ببرید. چون با هرچه تلاش کردید باز شب شد و به هیچ جا نرسیدند. پس یا رها می کنند یا در رویا ادامه می دهند.

یک قضیه دیگر هم زمان است. من یک جایی احساس می‌کنم آن زمان شاید از همان ابتدا به ما می‌گوید خیال است چون محال است اینها ۶ بعد از ظهر به تهران برسند.

بله ، آن هم شاید نشانه است. من با نسل جوان خیلی ارتباط دارم و با آنان حرف می زنم. در رویاهایشان یا حتی در واقعیت‌هایشان یک تجسم‌های عجیبی دارند. ما می‌گوییم نمی‌شود، می‌گویند می‌شوند.

بعد که با همه امیدهایشان نمی نشود ، سرخورده نمی‌شوند؟

چرا دیگر؛ پس این همه قرص افسردگی که در ایران استفاده می‌شود، برای چه کسانی استفاده می‌‌شود؟

فیلم بعدیتان را نیز به همین شکل خواهید ساخت؟

یک فیلم دیگر تهیه کردم به نام ملخ که آن هم فیلم «لو باجت» است. فیلم ۱۹ را تهیه کردم که بیشتر آن با موبایل ساخته شده و فیلمی است که خیلی هم دوستش دارم، خیلی هم دچار جرح و تعدیل شده و کلی دستور سانسور روی آن فعلا آمده است.یک فیلم دیگر نیز با محوریت محیط زیست دارم و یک درام عاشقانه کار کردم که مونتاژ می‌شود.

از فیلم ها با موبایل فقط فیلمبرداری شده است؟

بله آن فیلم موبایلی ، فقط ۴ روز فیلمبرداری حرفه‌ای داشت و «پانته‌آ پناهی» نقش اولش را بازی می‌کند.

تصمیم گرفته اید ساخت فیلم های کم هزینه یا «لو باجت» را همچنان ادامه دهید؟

همین رویه را ادامه خواهم داد.

شرایط کار سر «بندربند» فکر می کنم خیلی سخت بود. تصاویر پشت صحنه که نشان می دهد انگار در شرایط جنگی کار می کردید!.

اگر در این نوع کارها گروه همدل نباشد، اصلا کار پیش نمی‌رود. در زمان فیلمبرداری «بندر بند» اصلا مهم نبود که چه کسی، چه سمتی دارد. همه، همه کاری می‌کردند. به هرحال آن ها جوان بودند، و من سنم بالاست ولی اصلا نمی‌گذاشتند کاری روی زمین بماند. خیلی هوشمند، خیلی آگاه، خیلی عاقل و همه معطوف به فیلم بودند. کل آن گروه ۸،۹ نفره معطوف به فیلم بودند که چه باید بکنیم و چه امکاناتی داریم و از چه استفاده کنیم.

وقتی رفتید آنجا فقط یک خط داستان داشتید، یعنی بعد داستان آنجا نوشته شد؟

نه آقای زندی اینجا کمک مان کرد، «فرهاد فزونی» کمک  کرد، ما خط قصه را اینجا نوشتیم.

جایی شد که بنا به لحظه و موقعیت و شرایط جغرافیایی و اتفاقی که افتاده بود ناگهان قصه دچار تغییر شود؟

بیشتر فیلم لحظه و موقعیت بود چون شرایط برای ما خیلی راه‌های مختلفی ترسیم کرد و شرایط نیز برای ما مهم بود که چه جلویمان می‌دهد.
مثلا ببینید یک سریال تلویزیونی در آن شرایط و آنجا در حال ساخت بود به نام «سرباز». آن ها خیلی امکانات داشتند. ما هیچی نداشتیم. آن ها مثلا ماشین‌های ارتش را داشتند یا طرحی برای ماشین های در سیل مانده را داشتند، ما هم خب می دیدیم امکاناتی نداریم گاهی می رفتیم کنار فضایی که آن ها بودند و از امکاناتشان برای فیلم بهره می بردیم. خب این یعنی که هر روز صبح باید می دیدیم آن ها در کدام محیط هستند و چه نمایی فیلم می گیرند و می شد یهو می گفتیم خب این جا هستند برویم و این کار را کنار امکاناتشان انجام بدهیم. را می‌رفتیم آنها را می‌گرفتیم و در فیلم گذاشتیم. در واقع هر امکانی که بود، هر امکانی که می‌توانست کمکمان باشد فضا را بسازیم، ما از آن استفاده می‌کردیم.

شما چندبار گفتید می‌خواهید بقیه هم بتوانند و بیایند سراغ این سینمای کم هزینه. اما ببینید بقیه «منیژه حکمت» با ۴۰ سال سابقه نیستند که حتی به همین راحتی بتوانند با تجربه ای که دارند بالاخره گلیم فیلم حتی «لو باجت» را از سینمای گران امروز بیرون بکشند؟

با مویابل بروند فیلمشان را بسازند. این همه بازیگر تئاتر داریم که بازیگران درجه یکی هستند خب بروند سراغ بازیگر خوب کم هزینه و ساخت فیلم با موبایل.

اگر بیایند سراغ شما مشاوره بخواهند می‌دهید؟

بله.

این را می‌گویید، من این را منتشر می کنم که منیژه حکمت، کارگردان و تهیه کننده با ۴۰ سال سابقه گفته به گروه های جوان مشاوره می دهد و کمک می کنم.

(با خنده) منتشر کنید. من حاضرم ورکشاپ بگذارم که ما چطوری می‌توانیم فیلم «لو باجت» و کم هزینه بسازیم. الان یک چیزی در ذهن همه رفته که ۵ یا ۶ میلیارد پول بیاورید بعد بروید در یک آپارتمان با دو تا بازیگر فیلم بسازید. همه این حرف ها و طرح ها را دور بریزید. موبایلتان را بردارید، این همه در تئاتر بازیگر داریم، بچه‌هایی که در همه زمینه‌ها  استعدادهای عجیب و غریبی دارند. بروید با این بازیگران خوب، قصه خوب بسازید.

قصه باید متفاوت باشد. این که بروید در یک آپارتمانی و یک قصه ای بسازید، را خیلی ها می‌سازند. بسترتان را باید عوض کنید. آن نگاه و اندیشه مهم است. وگرنه اگر قرار است مثل بقیه بسازید، دیگر هیچ جذابیتی ندارد. به اندازه کافی ساخته اند، حرفه‌ای‌اش را نیز ساختند. آن اندیشه، اگر متفاوت باشد، قصه نو باشد، جدید باشد، شما بروید با موبایل بسازید. به همین راحتی. من همین حالا «نوزده» را  با موبایل ساختم، یکی از زیباترین فیلم‌های من است یعنی واقعا این فیلم را من دوست دارم.

منیژه حکمت در دهه چهارم سابقه سینمایی و فیلم‌سازی‌اش می خواهد سراغ سینمای کم هزینه و نو با محوریت سوژه برود نه پروداکشن؟

دیگر رفته است. ببینید من وقتی که چهارتا فیلم را این طور کار کرده ام ،می‌توانم ادعا داشته باشم. با یک فیلم شاید نشود گفت و ادعا داشت. نمی‌توانید این حرف‌ها را بزنید اگر کاری نکردید. می‌گویند بروید بسازید، ببینیم چه کاره هستید. من ساختم. چهار سال سکوت کردم و کار کردم.

به عنوان کسی که شروع به تجربه ای تازه در سینمای ایران کرده این موج ضدیت و تخریب که در برخی شبکه های اجتماعی نسبت به کل سینمای ایران آغاز شده را چطور ارزیابی می کنید.

تفاوت سبک زندگی ها جدی است. انگار مردم آن ها را از خودشان جدا می بینند و دیگر بخشی از سینماگران کنار مردم نیستند. اینها یک گروه الیت خاص با یک لایف استایل خاص، با یک زندگی خاص است، با یک پول‌های باد آورده خاص، و ربطی به مردم ندارند.

اگر اینطور است پس چطور می‌شود که قسمت آخر سریال زخم کاری، می تواند ۵ سالن آزادی را پر می‌کند. ببینید من یا باید این طرف را بگویم، درست است و این صدا در شبکه های اجتماعی از این تضاد می آید یا بگویم کلش یک جور تضاد و تناقض دارد.

بله آن تضاد نیز متاسفانه وجود دارد. هی در دسترس نبودن سلبریتی ها برای بخشی از جامعه منجر به رویاسازی نیز می شود.

جنسش از همان رویای بچه‌های  فیلم شما است؟ درواقع همان جستجوی دردناک، همان خیال اینجا هم هست؟

وقتی چشم‌هایشان را می‌بندند می‌خواهند خودشان را جای آن ها ببینند. همان تلاش و همان کنکاش و چرخیدن و نرسیدن. شاید تناقض اصلا از همین جا نیز می آید.

مساله اکران برای فیلم های مستقل یا فیلم های هنر و تجربه نیز همیشه بوده و فکر می کنم باز فیلم شما نیز درگیر این شبکه پیچیده اکران شده است، به نظر می رسد امید بیشتری با این شرایط در اکران آنلاین برای «بندربند» وجود داشته باشد.

من کارم را بلدم و همین که اکران سراسری گرفتم نیز راضی هستم. تأثیر خودم را می‌گذارم. حالا فیلم بعدی می‌آید. من تأثیر خودم را می‌گذارم به هرحال راهکارهایش را بلدم که چه کار کنم و امیدوارم که این جریان بتواند ادامه‌دار باشد. اتفاق دردناک این است که به فیلم‌های جدی تک‌سانس‌هایی داده می‌شود که همان‌ها در ساعاتی کم مخاطب هستند و امروز شرایط اکرانی عجیب را شاهد هستیم که تنها منجر به فیلم‌سوزی می‌شود. تعداد بالای فیلم‌های سینمایی در حال اکران باعث شده حتی برخی سینماها بر خلاف آنچه که متعهد شده بودند اکران فیلم «بندر بند» را بسیار زودتر از زمان تعیین شده متوقف کرده و اثر دیگری را جایگزین کنند که این خود عامل دیگری در بدتر شدن شرایط اکران این فیلم سینمایی است. به اکران آنلاین «بندر بند» نیز فکر کرده‌ایم و ممکن است پس از پایان اکران در سینماها این فیلم به صورت آنلاین اکران شود.

منبع: پایگاه خبری تحلیلی امتداد