هنروتجربه: احمد زیدآبادی روزنامه‌نگار در یاداشتی به فیلم سینمایی «بندر بند» ساخته منیژه حکمت پرداخته است.

به گزارش سایت هنروتجربه در متن یادداشت وی آمده است:

«منیژه حکمت، کارگردان سینمای ایران، پس از ساخت فیلم‌هایی مانند زندان زنان، سه زن و جاده قدیم اینک به حوزۀ ساخت فیلم‌های “کم‌هزینه” گام نهاده است. نتیجۀ رویکرد تازۀ خانم حکمت، تولید فیلمِ مستند – داستانی بند در بند است که جذاب و دیدنی از کار درآمده است.

داستان فیلم، سیلِ فرودین سال ۱۳۹۸ در استان‌های خوزستان و لرستان است.

جامعۀ ایرانی از طریق رسانه‌های جمعی، با جریانِ سیل و مشکلات ناشی از آن آشنا شد، فیلم بند در بند اما بیننده را به قلب ماجرا می‌برد و تصویری عینی و ملموس از سیل و مشکلات آن را روبروی او قرار می‌دهد چنانکه گویی خود، سیل را در ابعاد مختلف آن از نزدیک تجربه کرده است.

در فیلم «بنددر بند» جلگه‌های هموارِ جنوبِ غرب تا آنجا که چشم می‌بیند، زیر آب فرو رفته‌اند و اثری از زمین باقی نمانده است. ساکنان منطقه در تقلای نجات زندگی خود یا همنوعان‌شان پا به میدان گذاشته‌اند و امدادرسانان نیز به سهم خود در گوشه و کنار حاضرند. مدیریت این “هاویه” نه آسان است و نه در توان مدیران محلی یا کشوری. سردرگمی و هرج و مرج از ویژگی‌های این وضعیت آشوبناک است و هر گروهی بنا به تشخیص خود جاده‌ای را می‌بندد یا باز می‌کند.

در چنین هنگامۀ آشوبناکی، سه جوان جنوبی در سودای حضور در مسابقه‌ای هنری، عزم سفر به تهران کرده‌اند و سوار بر مینی‌بوسی می‌کوشند تا خود را به موقع به مقصد برسانند. داستان فیلم به واقع داستان زندگی و علایق و آرزوهای این سه جوان است که دو تن از آنها زن و شوهرند و دیگری جوانی نوازنده و هر سه هم اهل هنر در سطوحِ محلی آن. بازیگران بنا به سرشت ژانر فیلم‌های کم‌هزینه، آماتورند از این رو گاه در صحنه‌ای می‌درخشند و گاه نمی‌درخشند!

آنها اما در مسیر سفر خود گرچه بعضاً از جلگه‌های غرق در سیل خوزستان می‌گذرند و به ارتفاعات لرستان می‌رسند، اما نهایتاً در دایره‌ای بسته اسیر آمده‌اند. طغیانِ رودها و شکستن پل‌ها، آنها را از ادامۀ مسیر بازمی‌دارد و پس از هر بار تلاش برای گریز از کلاف سردرگم، باز به جای نخست بازشان می‌گرداند.

این چرخش و گردش به دور خود اما چندان بی‌ثمر نیست. آنها در طول مسیرِ خود با جمعیت‌های سیل‌زده مواجه می‌شوند و در حد وسع‌شان به آنان کمک می‌کنند. از جابجاییِ مردمِ گرفتارِ سیل گرفته تا حمل کمک‌های مردمی و حضور در جمع پرنشاطِ روستائیانی از زن و مرد و کودک که برای مهار سیلاب، کیسه‌های خاک را مانند سنگری به دور روستا می‌چینند و ناگهان در وسط گل ولای به شور می‌آیند و رقص و پایکوبی به پا می‌کنند.

سه هنرمندِ محلی در سیر و سفر خود به سراغ دوستی گیتارنواز می‌روند تا او را برای حضور در مسابقۀ هنری تهران با خود همراه سازند. اثری از گیتارنواز و نشانۀ حیاتی در محل زندگی او به چشم نمی‌آید، اما گیتار او بر روی آب روان است. این صحنه قاعدتاً به قصد نشان دادن جلوه‌های تراژیک‌تر سیل جنوب ساخته شده است،

اما از آنجا که بیننده می‌داند سیل سال ۹۸ تلفات جانی نداشته، بنابراین چندان اثرگذار نیست. در مقابل در صحنه‌ای که مسافران فیلم به ملاقاتِ کنشگری مدنی در روستایی سیل‌زده در دامنۀ تپه‌ای می‌روند، مشاهدۀ مردمی بینوا که گِلی انبوه و چسبناک و سمج حیات روزمره‌شان را مختل کرده، بر عواطف بیننده بسی اثرگذارتر است.

در این میان چشم‌پوشی پلیس راه از جریمۀ مسافران فیلم هم در خود نکاتی ظریف دارد، گو اینکه سرعت ۱۶۰ کیلومتری مینی‌بوس و متوقف کردن آن توسط سربازی با لباس سبز که ربطی به پلیس راه ندارد، صحنه را بیشتر کمیک می‌کند! بگذریم از اینکه در ابتدای فیلم هم مشخص نمی‌شود که در آن آبگرفتگی بیکران این مینی‌بوس از کجا پیدا می‌شود!

این خرده گیری‌ها بر فیلمی با ژانر بند در بند شاید چندان روا نباشد، اما در هر صورت ذهن بیننده را غلغلک می‌دهد!

خلاصه آنکه فیلم «بنددر بند» لایه‌های تو در توی زندگی و رؤیاهای ما ایرانیان را به تصویر می‌کشد. از هر نوع کنش اجتماعی می‌توان در این فیلم نشانه‌ای یافت. از بیش فعالی و فعالیتِ معمول تا امید و نومیدی و غم و شادی و تدبیر و بی‌تدبیری. بی‌تفاوتی اما در فیلم جای برجسته‌ای ندارد. همه به گونه‌ای دلسوز همدیگرند؛ اما نظاماتِ اجتماعی که بتوان بر اساس آن گره را به درستی از کار خلایق گشود، مفقود است.

و نهایتاً اینکه به رغم شیوع بی‌سابقۀ امکانات تصویربرداری در سطوح مختلف اجتماعی در سال‌های اخیر، فیلم و سینما همچنان اثرگذاری خود را حفظ کرده است به شرط آنکه از زاویۀ تازه‌ای به حیات فردی و اجتماعی مردم نگریسته شود. این کار به جای هزینۀ پول‌های کلان بیشتر نیازمند خلاقیت و شجاعت و خطر کردن است، کاری که منیژۀ حکمت در بند در بند از پسِ آن برآمده است.»