
باران کوثری: «کاغذ پارهها» کلیشهها را شکسته است/ بهزاد نعلبندی:این فیلم مرا انتخاب کرد
هنروتجربه: بهزاد نعلبندی نویسنده، تهیهکننده و کارگردان مستندانیمیشن «کاغذ پارهها» و باران کوثری بازیگر در گفتوگویی از همکاری و تجربه ساخت این فیلم میگویند.
«کاغذپارهها» عنوان مستند-انیمیشنی به نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی بهزاد نعلبندی است که از اول بهمنماه در سینماهای «هنروتجربه» اکران شده است. این فیلم با حضور فیلمساز در یک مرکز نگهداری زنان کارتنخواب و ضبط صدای تعدادی از آنها که قصه زندگیشان را روایت کردهاند، شکل گرفته و پس از ضبط این صداها، تصاویر آن بهصورت انیمیشن ساخته شده است. سپیده شریعترضوی با باران کوثری، بازیگر و بهزاد نعلبندی، کارگردان که در روزنامه شرق (سهشنبه ۱۷ اسفندماه) به چاپ رسیده به گفتوگو نشسته که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم:
حضور در یک مستند_انیمیشن چالش سختی بود. خانم کوثری حضور در پروژهای که فاصله زیادی با دیگر آثارتان دارد، در نوع خود جالب توجه است. پیشنهاد همکاری چطور شکل گرفت؟
من و بهزاد نعلبندی از طریق سالن تئاتر موج نو که متأسفانه مانند هر کانون فرهنگی دیگری که متفاوت عمل میکرد، بسته شد، باهم آشنا شدیم. من در جریان ساخت «کاغذپارهها» بودم و زمانی که کارگردان به این راهکار رسید که بازی کاراکترها را تبدیل به انیمیت کند، از ایشان خواهش کردم که اجازه بدهد یکی از کاراکترها را در کنار آوا شریفی و رزیتا علیزاده از بازیگران خوب تئاتر بازی کنم و خوشبختانه بیشتر از یک نفر هم شد. ناگفته نماند که کارگردان شخصیتها را به ما سه نفری که قرار بود جای کاراکترها بازی کنیم، پیشنهاد داده و به دنبال آن بود که هرکس باتوجه به تواناییهایش در کاراکتر مورد نظر ظاهر شود.
پس این همکاری رضایتبخش بوده است.
«کاغذپارهها» اثر متفاوت و تجربه درخشان و سخت برای هر بازیگری است؛ چراکه ما ساعتها به صداهای ضبطشده گوش میدادیم، حرکات را تنظیم میکردیم و یک بازی کامل داشتیم که بازیگردان آن بهزاد نعلبندی بود. در حقیقت نقشها روی صداها طراحی و آن را بازی میکردیم، سپس تبدیل به انیمیت میشد. یعنی ما سه نفر در «کاغذپارهها» تجربه کامل بازیگری را پشتسر گذاشتیم.
از نظر من تفاوت این پروژه با دیگر پروژههایی که شما در آن حضور داشتید، این است که نقش بهنوعی به شما امانت داده شده بود…
بله نقش به من امانت داده شده بود و باید از آن خوب نگهداری میکردم، نکته دیگر اینکه در پروژههای دیگر دیالوگ برای بازیگر نوشته میشود و بعد بازیگر تصمیم میگیرد که چگونه آن را طراحی و ایفا کند اما در «کاغذپارهها» یک نفر دیگر زندگی کرده است و من باید صدای آنها را میشنیدم و روی صدا بازیام را طراحی میکردم. ازآنجاکه طراحی و حرکت نقش در صدا اتفاق میافتد، از یک جهت دستوپای ما بسته اما از یک جهت دیگر جذاب بود؛ چراکه میتوانستیم شخصیت را کشف و تصور کنیم. در حقیقت محدودیت چالش خوبی را برای ما بهعنوان بازیگر به وجود آورده بود.
ناگفته نماند که همه صداها تلخی عجیبی داشت اما همزمان تجربه عجیب و درخشانی برای من بازیگر به این معنا بود که کار سختی را باید انجام میدادم. برخی مواقع ما با شنیدن صداهایی گریه میکردیم و برای چند لحظه صبوری خود را از دست میدادیم اما بسیار خرسندم که صبوری کارگردان این روزها به ثمر نشسته و «کاغذپارهها» این روزها در سینماهای هنروتجربه روی پرده است.
این فیلم نگاه دیگری به شرایط اجتماعی ما دارد. تا چه حد با این نگاه موافقید؟
این روزها شکلی از سینمای اجتماعی نمایان شده است که آدمها را به این سمت سوق میدهد که خلاف کنند یا میگوید فقر توجیه هر حرکت غلطی است، درحالیکه قهرمانهای سینمای اجتماعی دهه ۶۰ و ۷۰ کسانی بودند که لزوما به این سمت نرفتند. من قصد ندارم شعار بدهم که انسانها باید خوب باشند اما حداقل در آن زمان انسانهای شریفی بهعنوان قهرمان میدیدیم. همچنین به نظر من هر اثر هنری بهویژه فیلمهای سینمایی وظیفهای دارند اما فیلمساز نمیتواند آسیبهای اجتماعی را حل کند که اگر میتوانست نماینده مجلس یا رئیسجمهور میشد. فیلمهایی اینچنینی تنها نوری روی یک مسئله میاندازد و آن را نشان میدهد.
فکر میکنید این فیلم با مخاطب ارتباط برقرار میکند؟
«کاغذپارهها» از نظر من به دلیل متفاوتبودن، خلاقیت عجیبوغریبی که کارگردان به خرج داده است و رویکرد متفاوتی که نهتنها نسبت به سینما بلکه هنر دارد، تماشایی است. متأسفانه همه ما دچار روزمرگی در ساخت فیلم و مستند و حتی موزیک شدهایم و به یک جنس عادت کردهایم اما بهزاد نعلبندی در این مستند-انیمیشن با جرئت کلیشهها را شکسته و اثر هنری را عرضه کرده که ندیدن آن حیف است. همچنین بعید است که مخاطب این نوع مستند-انیمیشن را در ایران تابهحال دیده باشد و پسازاین هم بتواند ببیند.
آقای نعلبندی بد نیست ابتدا درباره رویکردتان در سینما، خصوصا سینمای اجتماعی صحبت کنیم. این حوزه را چطور میبینید؟
به اعتقاد من اکثر فیلمها، فیلمهای اجتماعی هستند یا به طریق درستتر، ما فیلم غیراجتماعی نداریم و تنها تفاوت آنها رویکرد جهانشناختی است. برای مثال فیلمهای هالیوودی فرد را در بستر اجتماع نمایش میدهند و ما بهواسطه فرد یا قهرمان، اجتماعی را که او در آن زیست میکند، میبینیم اما اولویت این فیلمها فردیت و فردگرایی و نه اجتماع است. درواقع این سینما با زرقوبرق کاذبی که به وجود میآورد، مخاطبان خود را مسخ میکند تا مصرفکنندهای برای کالای خود پرورش دهد. شاید بهترین تمثیل این سینما را در قصه پینوکیو یافت کنیم. در قصه پینوکیو شهربازیای وجود دارد که بچهها صبح تا شب در آن مشغول بازی و خوشی هستند اما بعد از چند روز هویت انسانی از آنها سلب و به چهارپا تبدیل میشوند. در مقابل سینمای هالیوود، سینمایی وجود دارد که فرد را قهرمان نمایش نمیدهد و او را بهعنوان بخشی از اجتماع بازنمایی میکند. دغدغه این فیلمها آسیبها و مناسبات غلط اجتماعی است، هیچ وعده و وعیدی به کسی نمیدهد، تصویر واقعی انسان را به نمایش درمیآورد و بهجای قهرمانسازی، انسانسازی میکند. اگر در سینمای هالیوود پایه و اساس روی لذت بنا شده باشد، این سینما بر اساس رنج و دردی است که انسان امروزی آگاهانه یا ناآگاهانه بر خود و دیگران روا میدارد.
چرا ساخت فیلم پنج سال زمان برد؟
سه سال اول بسیار هم سخت گذشت؛ چراکه مشغول آزمون و خطا برای یافتن فرم بودم و در این مسیر هرازگاهی آنقدر مأیوس و ناامید شدم که میخواستم صداها را پاک کنم تا دیگر دغدغه ساخت آن را نداشته باشم اما درنهایت ایده فرمی این فیلم به ذهنم خطور کرد؛ آنهم زمانی که باران کوثری به من پیشنهاد ساخت تیزر تئاتر «بر اساس دوشس ملفی» را داد. تیزر ساخته شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت اما پیش خود گفتم حیف است تکنیکی که در این کار به کار بردم، فقط برای یک تیزر استفاده شود و وقتی دوباره به سراغ صداها رفتم، فرم ساخت «کاغذپارهها» شکل گرفت.
انتخاب بازیگران بر چه اساسی شکل گرفت؟
در ابتدا باید بگویم رزیتا علیزاده و آوا شریفی از بهترین بازیگران حال حاضر تئاتر هستند و من مطمئنم در آیندهای نزدیک بیشتر دیده خواهند شد و باران کوثری هم که احتیاجی به تعریف من ندارد. همچنین لازم میدانم روی این نکته تأکید کنم که فیلمهای مستقل با بودجه کم ساخته نمیشوند؛ مگر با حضور دوستان و ازخودگذشتگی عوامل آن فیلم، پس «کاغذپارهها» ساخته نمیشد اگر لطف و انرژی این دوستان نبود. از سوی دیگر بعید میدانم تعداد بازیگرانی که توانایی اجرای این گونه فرم نمایشی را داشته باشند، به تعداد انگشتان دو دست برسد. این سه نفر افزون بر بازیگری رایج، این توانایی را داشتند که با بازی خود الگویی بدیع در اختیار من قرار دهند که بتوانم بر اساس آن، عروسکها را متحرکسازی کنم. در حقیقت این دوستان برای هر کاراکتری که قرار بود بازی کنند، به اندازه یک نمایش وقت گذاشتند، اتود زدند و فرم بدنی پیشنهاد دادند. باران کوثری سه شخصیت و رزیتا علیزاده و آوا شریفی هرکدام یک شخصیت را بازی کردند.
بههرحال شیوه روایت فیلم در سینمای ایران به گونهای است که شاید مخاطب عام را همراه نکند. به این موضوع هم فکر کردید؟
من این شیوه را انتخاب نکردم، این فیلم مرا انتخاب کرد و این جمله را از روی شکستهنفسی و فروتنی یا نبود اعتمادبهنفس نمیگویم. من به کمپ زنان کارتنخواب با نیت فیلمسازی نرفتم و اصلا در ذهنم هم نمیگنجید که با چند ساعت گفتوگو و مصاحبه میتوان فیلم ساخت. من قبل از «کاغذپارهها» هیچ تجربهای در ساخت اثر اینچنینی نداشتم و هیچ فیلمی هم نبود که از آن الهام بگیرم. حتی نمیدانستم چطور عروسک کاغذی میسازند و چطور آنها را حرکت میدهند اما جالب است بدانید که هیچ کدام از عروسکها را دوبار نساختم و هرکدام را در کمتر از ۱۰ دقیقه ساختم؛ همچنین لباس تمام عروسکها را خودم طراحی کردم و دوختم.
بسیاری از افراد برای ساخت این فیلم، بدون توقع به من لطف کردند اما بودند کسانی که وظیفهشان را انجام ندادند. قصد دارم بگویم تهیهکننده واقعی این فیلم، حمیدآقا، میوهفروش کوچه رودبار شرقی است. وقتی به سراغ او رفتم و گفتم چند کارتن برای ساخت فیلم نیاز دارم، به من گفت: «کارتن موز بردار. جوندارتره.» هرچه اصرار کردم پولی از من دریافت نکرد و گفت که باید از کار فرهنگی حمایت کنم. دمت گرم حمید آقا. نه مقامی داری نه مقدمی در پس نامت یدک میکشی، بااینحال دغدغه حمایت از کار فرهنگی داری.
بخش زیادی از کار فیلم را خودم انجام دادم و نگران دستمزد عوامل نبودم اما درآمدی هم نداشتم و پایان کار به مشکل مالی برخوردم. به دلیل آنکه میدانستم مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و انیمیشن به فیلمهایی که خارج از آنجا تولید میشود، مقدار ناچیزی کمک میکند، به آنها مراجعه و پروژه را معرفی کردم. مسئول مستند مرکز گفت که این فیلم مستند نیست و باید به بخش انیمیشن مراجعه کنم. زمانی که به بخش انیمیشن سر زدم، گفتند که «کاغذپارهها» انیمیشن محسوب نمیشود. بعد از پنج شش دفعه اجرای تیکیتاکای اسپانیایی متوجه شدم رزق من با آنها جور درنمیآید و از آنجا خارج شدم اما یک سؤال هنوز برای من باقی مانده. آیا برای مسئولان مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و انیمیشن و سازمان سینمایی ساخته فیلم مستند-انیمیشن آنقدر عادی شده است و سالانه چندین اثر ساخته میشود که حضور در مهمترین جشنوارههای سینمایی، مستند و انیمیشن برای «کاغذپارهها» علیالسویه است و پنداری نه فیلمی ساخته شده و نه این فیلم درحال اکران است. سالها بهسرعت گذر خواهند کرد و از ما، تنها عملکردمان باقی خواهد ماند و مردم بهترین قاضیان تاریخاند.
درنهایت باید بگویم برای فیلمسازی یا باید پول موجود باشد یا فیلمساز خود تمامی کارها را انجام بدهد. فارغ از اینکه پولی برای پرداخت دستمزد نداشتم، مدلی که این فیلم ساخته شد، تا حالا اجرا نشده بود و نمیتوانستم نیروی کاری برای آن پیدا کنم. من برای ساخت این فیلم به دوره قبل از پیدایش دوربین فیلمبرداری و تجربههای اولیه ادوارد مویبریچ برگشتم و آن را دوباره تکرار کردم. البته باید اعتراف کنم که کمتر کسی با وسواسهای کاری من کنار میآید. برای مثال سکانس عبور از اتوبان حکیم در ابتدای فیلم را صدها بار تغییر دادم تا به این پلانی که در فیلم استفاده کردم، برسم.