خط باریک قرمز
خلاصه داستان

فرزاد خوشدست دانش آموخته سینما نزد اساتیدی چون اکبر عالمی، ناصر تقوایی، بزرگمهر رفیعا، احمد ضابطی جهرمی، حمید سمندریان، هوشنگ گلشیری، محمود دولتآبادی، قطبالدین صادقی، مسعود اوحدی، تورج منصوری، محمود کلاری، احمد الستی، کیومرث درم بخش، محمدعلی نجفی، محمدرضا دلپاک، مسعود بهنام، پرویز بهرام و کامبیز روشنروان است. او تاکنون چندین فیلم کوتاه و مستند و داستانی ساختهاست و اکثر آنها موفق به حضور در جشنوارههای مختلف و دریافت جوایز داخلی و خارجی شدهاند. این کارگردان به خاطر نگاه خاصی که به زندگی زندانیها و دلایل مجرم بودن آنها دارد، در زندانهای مختلف ایران تعداد زیادی فیلم و مستند ساختهاست.
از فیلمهای بلند او میتوان به فیلم داستانی بلند «نگاه خیره»،مستند سینمایی «زنی که نام ندارد» و مستند بلند «وقایع نگاری یک فیلمساز ناتمام» اشاره کرد. این کارگردان همچنین چند مجموعه مستند تلویزیونی و چندین فیلم کوتاه مستند و داستانی را در کارنامه دارد.از میان فیلمهای کوتاه خوشدست میتوان به فیلم کوتاه داستانی «سکانس آخر» به یاد عباس کیارستمی و سهگانه مستند درباره «محمدعلی سپانلو – احمد پوری و شمس لنگرودی» اشاره کرد.

زمانی که در زندان زنان مشغول ساخت مستند«زنی که نام ندارد» شدم، روزمرگی و زندگی یکنواخت زندانیان بیشتر از آنها مرا عذاب میداد. همه عمرم از روزمرگی فرار کردم، اما وقتی در کنار افرادی قرار گرفتم که در زندگیشان به آخر خط رسیده بودند مدام به این فکر میکردم که چطور میشود این افراد را به زندگی برگرداند و یا به نوعی پس از آزادی از تکرار جرم دورشان کرد.روز آخر در زندان زنان وقتی با آخرین سوژهام خداحافظی میکردم، این زن (که اعدامی هم بود) به من گفت کاش بیشتر اینجا میماندید چون تمام ایامی که در مقابل دوربین شما بودم حالم و روحیهام خوب بود و کار شما مرا آرام میکرد.
وقتی در زمان تدوین این فیلم آقای عباس کیارستمی (استاد بنده) داشتند درباره چیدمان تدوین فیلم «زنی که نام ندارد» به من و تهیه کننده (دُری رضایی) مشاوره میدادند،این داستان را برایشان تعریف کردم ایشان هم گفتند درستترین اتفاق برای تو که در این فضاها دوست داری فیلم بسازی این است که به جای اینکه از این زندانیها به عنوان یک ابزار برای ساخت فیلمت استفاده کنی و آنها رامقابل دوربین خودت بنشانی تا خودشان را عریان تعریف کنند، سعی کنی فیلمی بسازی که در جریان ساخت جهان آنها را هم تغییر دهی تا روزهای حبسشان برای آنها از تکرار و روزمرگی خارج شود.
و من رفتم و آزادانه به موضوعی دیگر برای ساخت فیلمی در یک زندان دیگر فکر کردم تا فیلمی بسازم که همزمان با تولید کار، جهان این مجرمین هم تغییر کند. همه حسرتها و نشدنهایم در فیلمسازی و مستند سراغم آمده بود.
«خط باریک قرمز» از ابتدا بیش از چهار سال از عمر من را گرفت با همه دشواریهای بیپایانی که برایم داشت و هنوز دارد. از پنج ماه فیلمبرداری طاقتفرسا در یک زندان (کانون اصلاح و تربیت) از تحقیقات عجیب و بیانتهایم برای ساخت و ساز بنای مجدد انسانی این مجرمین تا انتخاب کاراکترهایی که به زندان پیوند خوردند تا زمان نمایش فیلم و فکر نجات یکی از این زندانیها (که با توجه به تغییر جهانش)سایه قصاص هنوز روی گردن اوست و چند هفته است خواب از او گرفته و خواب از من از مادرش و همه کسانی که در ساخت این انسان و این فیلم نقش داشتند (مثل توماج عزیز). ساخت این فیلم، جهان و نگاه این مجرمین را تغییر داد، یعنی ما جهانی را تغییر دادیم، چرا حالا قرار است او اعدام شود! یعنی قرار است این تغییر بزرگ دیده نشود و او نابود بشود؟
هیچکس در زمان تولید این فیلم درک نمیکرد من و گروهم و همه افرادی که در مقابل دوربین بودند، ذره ذره روح خود را برای ایجاد جهان فیلمم گذاشتند، و ما در حال ساخت چه سندی بودیم. زندانیها مقابل دوربین رشد میکردند و ما تحلیل میرفتیم. بسیار تحقیر شدم و حتی خیلیها ما را مسخره کردند، تهدید شدیم و بارها کار را تعطیل کردند ولی خود بچههای زندانی بودند که همراه میشدند و از یک جایی به بعد آنها به ما انگیزه میدادند. شاید انگیزه آنها برای فرار از روزمرگی زندان بود یا شوق برای تغییر، هرکدام که بود من برنده این قصه بودم. مگر کیارستمی همین را نخواسته بود؟
جلوتر که رفتم کمکم تغییرات و قدرت زندانیها همه را تحت تأثیر قرار داد و همانها که تهدید و تعطیل کردند، تمام قد داشتند میایستادند. ولی زود بود که برای معجزه هنر در یک فیلم مستند کمر خم کنند. و من دیدم، هم در سکانس آخر و هم در اکرانهای خصوصی فیلم که برای این مجرمین… نه، این هنرمندانی که روزی مجرم بودند همه ایستادند، کف زدند و بوسه فرستادند. گفتنش سخت است اما این بچهها بعد از این فیلم تلاش دارند دور باطل جرم، زندان، جرم، زندان… را قیچی کنند، اگر جهان آزاد بگذارد.
این برای «خط باریک قرمز» کم است؟