
زنی پوشیده با گردنبند
خلاصه داستان

خیلی وقت میشود که اغلب صبحها شهر کتاب روبهروی بیمارستان بهمن، سر ایران زمین یکی از اصلیترین پاتوقهای من برای خرید کتاب است. جایی که به دنبال قصهایی تازه برای اقتباس، لابه لای آثار نویسندههای ایرانی و خارجی پرسه میزنم تا بتوانم آن چیزی را که به دنبالش هستم از میانشان پیدا کنم. دو اقتباس قبلیام از این سه گانه «عشق، یک روایت غمگین» بر اساس داستانی از ایتالو کالوینو و «چند کیلومتر دورتر» بر اساس داستانی از یوریک کریم مسیحی با اینکه قصههایی زنانه داشتند اما داستانها به قلم نویسندههای مرد بود. که همچون خود من، نگاهشان به زن، نه مرد سالارانه و البته نه فمینیستی که بیشتر یک رویکرد روشنگرانه به واقعیتهای جامعه داشتند. و اینبار آنچه را جستوجو میکردم در قلم یک زن یافتم. مجموعه داستان «پونز روی دم گربه» از نویسنده خوش آتیه آیدا مرادی آهنی، پازلی بود که هر داستانش تصویری است از شمایل زن ایرانی و گمشده من همان «زنی پوشیده با گردنبند» بود. قصه را خواندم و اولین تصویری که خانم هاشمی زن قصه در ذهنم ساخت کسی نبود جز بانوی بازیگری سینمای ایران ، خانم رویا نونهالی و اولین ترس اینکه شاید بازی در فیلم کوتاه را نپذیرند که اگر نمیپذیرفت فیلم را نمیساختم همیشه اولین الویتم بازیگر متناسب با نقش بوده و هست و او خودش بود زنی پوشیده با گردنبند، با چشمانی که باید سبز میبود. با معرفی من توسط مرحوم زاون قوکاسیان که روحش شاد باشد ایشان فیلمنامه را خواندند، فیلمهایم را دیدند و بسیار حرفهایی و متواضع کار را قبول کردند. و دوست عزیزم مهرداد صدیقیان نیز با خواندن فیلمنامه بیدرنگ پاسخ مثبت داد. تا یکی از مهمترین کارهای من در حیطه قصههای زنان ساخته شود. دغدغهایی که شاید از کودکیام می آید. شاید به خاطر مادرم شاید به خاطر همه زنان جامعهام که هر کدام به نوعی پوشیدهاند یکی با گردنبند و یکی با…